کلانشهر _ محمدهادی مرادی: اقتباس از یک نمایشنامه به دلیل تفسیر صحنه نمایش و دیالوگهای مشخصشده بین شخصیتها و حجم معمولا محدود آن به مراتب راحتتر است تا یک رمان با شرح و تفضیلهای مفصل و حجم قطور آن.
در این بین ویلیام شکسپیر یکی از تاثیرگذارترین نمایشنامهنویسان تاریخ که توانست با آثار فاخر خود یکی از شاخصترین افراد در ادبیات نمایشی جهان لقب بگیرد، جایگاه ویژهای در بین سینماگران دارد و اقتباسهای سینمایی بسیاری از آثار برجسته او ساخته شدهاست.
نمایشنامههای شکسپیر، نمایشنامههایی دربارهی خودآگاهیاند، دربارهی شخصیتهایی که بیش از آنکه نقشها را بازی کنند در حقیقت وجود خود را در آنها دراماتیزه میکنند یا به صحنه میآورند و علاوه بر این با دغدغههای بنیادی بشر نیز دست و پنجه نرم میکند؛ دغدغههایی که نهتنها در زمانهی خودش بلکه تا به امروز هم عمدتا دغدغههای انسانی ماندهاند و همین تازگی و طراوت قلم یکی از چندین دلیلی است که چرا شکسپیر همیشه و در تمام دوران پس از خود مهم بوده و توانسته محبوبیتی جهانی فارغ از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی داشته باشد.
در این یادداشت میخواهم نگاهی به برترینِ این آثار اقتباس شده بیندازم:
مکبث
کمتر اثر نمایشی و ادبی به اندازه مکبث به گونههای مختلف و به تعداد بالا این چنین مورد اقبال و اقتباس قرار گرفته؛ مکبث فرماندهی در اسکاتلند قرون وسطا است که در اثر شجاعتهایش در میدان جنگ مورد عنایت شاه دانکن قرار میگیرد و ترفیع مقام میگیرد. اما به دنبال طمع بیش از حد خود ابتدا شاه را و سپس بهترین دوستش بانکو را به قتل میرساند؛ و بعد برای اینکه این قتلها را بپوشاند دست به قتلهای دیگری میزند و حمام خون به راه میاندازد، تا در نهایت به دست مخالفانش کشته شود. یکی از جلوههای ویژه این نمایشنامه شخصیت لیدی مکبث است که همسر مکبث است و زنی بیرحمتر و زیرک که پشتِ اکثر تصمیمهای مرگبار مکبث قرار دارد، و در حقیقت نیروی پیشبرندهی وی است. بدینترتیب او یکی از ترسناکترین و در عین حال تاثیرگذارتیرین زنهای تاریخِ درام است.
مکبث اثر اورسن ولز(1948) – Macbeth:
اورسن ولز یکی از مشهورترین فیلمسازان آمریکایی در سن 19 سالگی که به تازگی وارد عرصه هنر و بازیگری شده بود، برای اولین بار مکبث را روی صحنه تئاتر برد و توانست نگاهها را به سوی خود جلب کند و ۱۲ سال بعد ولز که حالا با فیلم همشهریکین دیگر آن جوان تازهکار نبود و اکنون اسم و رسمی در سینمای جهان داشت، روایت سینمایی خود را از مکبث روی پرده برد و خود ایفاگر نقش مکبث شد تا این فیلم بعد از گذشت 70سال، هماکنون نیز یکی از معروفترین اقتباسهای سینمایی از مکبث باشد. ولز برای خلق مکبث روی پرده سینما، تغییراتی را در داستان این نمایشنامه لحاظ کرد. او سکانسهای بیشتری از جادوگران را در فیلم گنجاند تا اهمیت حضور آنها را در خط داستانی خود پررنگتر جلوه دهد.
سریر خون اثر کوروساوا (1957) - Throne of Blood:
کوروساوا داستان اسکاتلندی مکبث را به ژاپن ساموراییها در قرون وسطا میبرد و به همان سیاهی هم تصویرش میکند. بهزعم بسیاری از منتقدین سریرخون بهترین اقتباس غیرانگلیسی زبان سینماست. کوروساوا با اقتباسی آزاد –در یادداشت قبل اشاره کردم که یک اقتباس خوب لزوماً عین وفاداری نیست بلکه بلعکس نوآوریها و ابتکارهای جذاب و نو فیلمساز است- شجاعانه فرهنگ ژاپنی را به فیلم افزود و به بهترین شکل ممکن آن را اجرا کرد تا یکی از برترین اقتباسها از مکبث رقم بخورد. گذشته از تغییر مکان و زبان داستان، کوروساوا هیچکدام از دیالوگها یا مونولوگ های مشهور نمایشنامه را استفاده نمیکند و در عوض آنها را در سکانسهایش سکوت را برقرار میکند که به طرز عجیبی به حس تعلیق مخاطب میافزاید. این کارگردان بزرگ ژاپنی حتی چند مفهوم اساسی مکبث را نیز تغییر داده؛ نداشتن کودک که در بسیاری از تفاسیر علت دیوانگی لیدی مکبث است که در نسخه ژاپنی او یک فرزند (هرچند مرده) به دنیا میآورد.
مکبث اثر رومن پولانسکی(1971) – Macbeth:
روایت رومن پولانسکی از نمایشنامه مکبث، اگر چه مبتنی بر اجرای نسبتاً منطبق با صحنهها و روند علت و معلولی موجود در ساختار طرح داستانیِ نمایشنامه شکسپیر پیش میرود اما با نگاهی که آمیخته به خشونت مستتر است که در لایهی زیرین روابط بین شخصیتهای فیلم به چشم میخورد و کاملاً در خدمت پیشبرد داستان قرار دارد و آن را تبدیل به خونینترین و وحشتانگیزترین مکبثهای تاریخ کرده است که با نزاعها و درگیریها و قتلهایی به سبک پولانسکی طراحی شدهاند.
عدهای بر این باورند که رومن پولانسکی در این اثر سعی داشته، سرنوشت شخصی و تجربیات غمانگیز خود را در این فیلم پشت سر بگذارد. همسر باردار پولانسکی دو سال پیش از تهیه این فیلم بهطرز فجیعی به قتل رسیده بود.
هملت
نمایشنامه هملت از لحاظ شمار فیلمها گوی سبقت را از دیگر آثار شکسپیر ربوده است. از این اثر تاکنون بیش از ۷۵ فیلم سینمایی ساخته شده است.
هملت در اثر شک و تردید، انتقام را تا لحظه آخر به عقب میاندازد، و در نهایت هم خودش و هم نزدیکان و دشمنانش قربانی تردید او میشوند. این نمایشنامه در درجه اول درباره تردید فلسفی است و اینکه چگونه تردید باعث میشود عمل درست آنقدر به عقب بیفتد تا در نهایت کار از کار بگذرد و هرچه هست و نیست از دست برود. اما این نمایشنامه به طور عام درباره درد اگزیستانسیالیستی بشر نیز هست، و اینکه از کجا آمده و آمدنش بهر چه بوده و به کجا خواهد رفت. این فلسفیترین اثر شکسپیر است.
هملت اثر لارنس الیویه (1948) – Hamlet:
لارنس اولیویه برای به فیلم در آوردن این نمایشنامه، برداشتی نو از متن نمایشنامه به وجود آورده است. ابتدا در مروری تطبیقی،شخصیتهای فیلم با معادلشان در نمایشنامه مقایسه شده و سپس به تغییراتی پرداخته شده که کارگردان در ساختار روایتی اثر داده است. او با حذف قسمتی از صحنهها و شخصیتهای نمایشنامه،ترتیب تعدادی از صحنهها را به هم ریختهاست. در این جابجاییها مقدار فراوانی از دیالوگها نیز حذف شده اما با همهی اینها این نسخه از هملت، معروفترین نسخه هملت در غرب است.
هملت اثر گریگوری کوزینتسف (1964) – Hamlet:
نسخه اقتباسی سینمای روسیه از تراژدی هملت، هم از نظر بازیگری و هم از منظر تکنیکی، اثری بسیار قدرتمند است. استفاده استادانه از مونتاژ، فیلمبرداری سیاه و سفید با دوربین متحرک و شاتهای بلند و بازی با نور و سایه در محیطهای خالی و هراسآفرینی از سایههای پسِ دیوارها این اثر را به یکی از برترین اقتباسهای هملت تبدیل کردهاست تا آنجا که لارنس اولیویه این نسخه را بهترین اقتباس هملت میدانست. کوزینتسف در شخصیتپردازی هملت، برخلاف اولیویه که تنها برجنبههای روانی هملت مانوور دادهبود، در کنار جنبه روانی به جنبههای سیاسی هملت هم تمرکز کردهبود. بناهای عظیمی که پسزمینه صحنهها قرار گرفتهاند، حقارت انسان را چندین برابر جلوه میدهند، و حس تنهایی انسان و بیاطمینانیاش به همه چیز و همه کس را قوت بخشیدهاند.
در ادامه نگاهی به چند اثر اقتباسشده دیگر از ویلیام شکسپیر خواهیم انداخت... .
نظر شما: