کلانشهر _ رضا حقی:
خاطرات سختترین دوران زندگیام جزو شیرینترین لحظات زندگی من است. سالهای ۶۴ تا ۶۷ و اوج جنگ، خاطراتی که هیچ جا نوشته نشده است، ما ناتوان از انتقال مفاهیم و کارکردها و اعمال خودمان از آن دوران هستیم.
باید قبول کنیم در امر رسانه چه در آن زمان چه در وضعیت فعلی بسیار ناتوانیم. پایداری، صداقت، همدلی، ایثار، شجاعت، امر به معروف ونهی از منکر واژه هایی هستند که هیچ گاه نتوانستیم آنها را درست به نسل بعد انتقال دهیم. در آن سال ها با توجه به جغرافیای منطقه و عملیات مورد نظر در سنگر یا چادرهای ۸ الی ۱۲ نفره از همه قومها از ترک، کرد، لر گرفته تا مشهدی و اصفهانی و مازنی وجنوبی، یکجا مستقر میشدیم. قرار گذاشتیم برای انجام کارهای روزمره نوبتی کار کنیم هر روز یک نفرمان مسئول انجام کارهای سنگر بود و اسم آن یک نفر را گذاشته بودیم شهردار!
در طول اون شبانهروز شهردار، تنها کلمه ایی بود که بارها از دهانمان خارج میشد. شهردار وظایف مشخصی داشت؛ تهیه یا گرفتن صبحانه، ناهار و شام، تاز میز کردن سنگر، جمع کردن پتو و بالش های سرصبح گرفته تا جارو زدن روزانه سنگر، سفرهانداختن و جمع کردن آن و ظرف شستن و خلاصه هر کاری که مربوط به خدمات سنگر میشد.
مقررات تنبیه و تشویق هم داشتیم هرماه یک شهردار نمونه انتخاب می کردیم و جایزه اش این بود که یک دوره دیگر شهردار نباشد.
یعنی شهردار نباشد و استراحت کند، بچه ها کلی پز میدادن که شهردار نمونه شدهاند. چون شهردار خوب جایزه میگرفت کم کم آپشن های دیگر نیز در جهت جلب امتیاز به وظایف شهردار اضافه می کردند؛ آشپزی ویژه یعنی _درست کردن خورشت از چیزهایی که بچه ها موقع مرخصی از شهرشان می آوردند_ یا واکس زدن پوتین همه همسنگران و یا حتی مشت و مال روزانه آنان! تنبیه شهردار ضعیف هم به روش خودمان بود؛ اگه شهرداری کارش را درست انجام نمیداد در انتهای روز به محض ورود به سنگر در یک حرکت دسته جمعی پتو رویش میانداختیم و شروع میکردیم به کتک زدن لطیف همراه با خنده در راستای امر به معروف و نهی از منکر. و اسمش راگذاشته بودیم جشن پتو!
بلافاصله بعد از جشن پتو از همدیگه حلالیت می طلبیدیم و دو باره روز از نو و روزی از نو.
چرا ما نمی توانیم یک سیستم ساده تشویق و تنبیه آن دوران را که برای یک سنگر ده نفره درست کرده بودیم برای یک شهر تعریف کنیم؟
رشت جزو معدود شهرهای ایران است که رکورد تعویض شهردار را دارد، ۳۰ شهردار در عرض چهل سال بعد از انقلاب رکورد بزرگی است . چرا هیچ نظام تنبیه و تشویقی برای شهردار نداریم، چرا بعد از انتخاب هر شهردار همه انتصاب به جا و شایسته او را تبریک میگوییم وبعد از چند ماه داستان همان میشود که بود.
ایا این کار خیلی پیچیدهای است که شهردار را براساس طرح و برنامه پیشنهادی خود او و مکانیزم اجرای آن برنامه انتخاب کنیم؟ چرا هیچ سازوکار و برنامه نظارتی مدونی نداریم؟ چرا یک مدل شهری از جشن پتو ارائه نمیدهیم، فکر می نیم این شهر چقدر باید تاوان انتخاب های نادرست و جنگ زرگری سیاستمداران را بدهد، چقدر جای رشته هایی مثل جامعه شناسی، علوم اجتماعی و روانشناسی در بین انتخاب کنندگان خالی است.
حتی فضا انقدر فراهم نیست که کارشناسان این رشته ها به عنوان منتقد اسیب شناسی کنند و نظر خودشان را بگویند .
آن زمان یک شهردار میگفتیم و ۱۰۰ شهردار از دهانمان بیرون میآمد وقتی صبح از خواب بیدار میشدیم چقدر با گفتن این جمله حال میکردیم اما امروز «شهردار کیه؟»