کلانشهر/ یادداشتی از مسعود مجاوری:
میگویند عمر آدمی به تبی بند است و مال دنیا هم به شبی؛راست گفتهاند.باورم نمیشد اما شد،همین هفته پیش به چشمم دیدم که آدمیزاد چطور تلفیقی از "آه و "دم" است.
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان؛چند صباحی بود که احوال قلبم خوب نبود. اگرچه سالهاست ورزش و پرهیز غذایی جز لاینفک زندگی من است اما شداید روزگار که این حرفها سرش نمیشود و راهم را سمت بیمارستان قلب دکتر حشمت رشت کج کرد.
بین خودمان باشد کمی ترسیده بودم،با خودم و در خلوت ذهنم چرتکه میانداختم ،حالا وقت رفتنم نیست؛ اما اَجل وقت و ساعت خودش را دارد و به حساب و کتاب امثال من کاری ندارد.
از روزی که ویزیت سرپایی شدم تا لحظهای که روی تخت آنژیوگرافی خوابیدم حدود یک هفتهای گذشت و به هر جان کندنی بود آن هفت روز را به کمک داروهای تجویزی گذراندم.
باور نداشتم اما آدمی وقتی به آخر خط میرسد بیشتر حسرت کارهای نکردهاش را میخورد و من در آن هفت روز فرصت مرور25سال اخیر زندگیم را در پاییز44سالگی به دست آوردم.
شماها که غریبه نیستید و بهتر از من میدانید در بیمارستانهای دولتی چه خبر است.
20سال روزنامهنگاری اما برای من انبانی از خاطرهها به ارث گذاشت و نه کیسهای پُر پول.
در آن یک هفته بارها با خودم درگیر شدم اقرار میکنم که یاس فلسفی سراغم آمد وگرنه کیسه دوختن بلد بودم اما بخاطر حفظ اصولم،خیلی جاها کوتاه نیامدم و حالا باید در میانسالگی فرآیند درمانم را در یک مرکز آموزشی-درمانی دولتی پیگیری میکردم. چه بسیار همکاران سابقی که از کنارم در میز تحریریه،به مناصب بالای دولتی رسیدند و عاقبت به خیر شدند. لابد فکر همین روزها را میکردند که چراغ از بهرتاریکی "خوب"نگه داشتند.
با این دغدغهها به اتاق آنژیوگرافی رفتم .پزشک معالجم جوانی سی و چندساله و حاذق بود که خونسردی و آرامشش حس خوبی به بیماران میداد و دیگرانی هم که قبل و بعد از من توسط او آنژیو شدند همین نظر را داشتند و در ناصیهاش آتیهای بلند میبینم. اسمش را نمیآورم تا راحتتر به کارش ادامه دهد. من در این سن و سال،"رقابتهای کاری" را جدی میگیرم،بگذریم.
پس از آنژیوگرافی،پزشک جوان به من گفت با خیال راحت کله پاچهات رو بخور؛ چون عروق قلبت کاملا سالم است و ناراحتی قلبت ناشی از فشار عصبی است و نه گرفتگی عروق. پنهان نمیکنم که خوشحال شدم و برای بستری24ساعته پس از آنژیو به بخش "پُست آنژیو"منتقلم کردند.
تمام آنچه از"بیمارستان دولتی"در ذهن و تصورم داشتم اما اینجا شکست.در این بخش یک عده فرشته در قامت پزشک و پرستار مسئول مراقبت از بیماران بستری بودند روزی سه بار نیروی خدمه حتی میلههای تخت بیماران را ضدعفونی میکرد و به چشمم دیدم که بیش از 10 بار کَف بخش بستری را تمیز کردند. کافی بود فقط به یکی از پرستاران اشاره کنی تا بلادرنگ و مانند مادری مهربان بالای سرت حاضر شوند. یکی از بستریهای این بخش مردی هشتاد ساله بود که پدرآمرزیده با غُرزدنهایش داد بستریها را هم درآورده بود اما پرستاران بخش با احترام و محبت صدایش میکردند"باباجان". خانمی پا به سن گذاشته هم بود که درآن یک روز سه بار به کمک پرستاران بخش لباسش را عوض کرد و"مامان جان"صدایش میکردند. نمیتوانستم اینهمه محبت و رسیدگی را در بیمارستان دولتی باور کنم اما واقعیت داشت.به چشمم دیدم و متحیر از اینهمه نظم و رسیدگی و عزتمندی درحق بیماران شدم.
موقع تعویض شیفت سرپرستار بخش وضعیت تک تک بیماران را با تیم قبلی چک میکرد.بارها پزشک کشیک را به درخواست پرستاران بالای سر بیماران آوردند و در واقع این جماعت انگار از خانوادههایشان در آن بخش مراقبت میکردند.
نمیدانم رییس بیمارستان کیست حتی رییس بخش را هم نمیشناسم. اما حتم دارم که اینها یک عده فرشته را مسئول مراقبت از بیماران در پُست آنژیو کرده بودند. امیدوارم این رویهی صواب،به تمامی بیمارستانهای دولتی سرایت کند و بیماران بستری،صرفا دغدغههایی از جنس درمان داشته باشند و نه کیفیت خدمات.
از حق نباید گذشت و به قول شاعر:"عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو".آنها که میشناسندم میدانند چقدر از مجیز گویی و کاسه لیسی بیزارم و شاید به همین دلیل سرم بی کلاه مانده است اما باور دارم که خوبیها را باید گفت و تایید و تشویق کرد.
امیدوارم کادر درمان مرکز آموزشی و درمانی قلب دکتر حشمت هم بخاطر عملکردشان تشویق شوند.
در برابر تمامی کادر درمانی بیمارستان حشمت رشت زانوی ادب زمین میزنم و چقدر خوشحالم که با رفتارشان فضیلتهای اخلاقی را زنده نگهداشتند.
آنها با رفتارشان نشان دادند که"انسانیت"هنوز اصالت دارد و"کردار نیک"است که میماند.
نظر شما: