آقایانی که امروز از عملکرد رژیم گذشته دفاع می کنند به پنکه بسته نشده اند تا 10-15 روز ادرارشان دست خودشان نباشد. 6 ماه شما را حمام نبرند تا بدنتان بوی عفونت و نجاست بگیرد. روزی هر چقدر ناله کردم که اسهال گرفته ام و نمی توانم خودم را نگه دارم اجازه ندادند به دستشویی بروم در کاسه ای مدفوع و ادرار کردم. نیم ساعت بعد در همان کاسه غذا خوردم

کسانی که از شاه و هویدا دفاع می کنند چیزی از شکنجه های آن زمان نمی دانند/ از بستن به پنکه تا خوراندن سَم و لخت کردن خواهر برای اعتراف اجباری
کلانشهر - هادی غفاری عضو شورای مرکزی مجمع «نیروهای خط امام» و رئیس موسسه الهادی که نماینده سه دوره مجلس شورای اسلامی هم بوده در گفت وگویی که با روزنامه جمهوری اسلامی داشت از شکنجه‌های ساواک گفته و اینکه با گذشت چند دهه هنوز آثار شکنجه بر بدنش پیداست. بخشی از این گفت وگو را در کلانشهر بخوانید:

 غفاری در پاسخ به چگونگی درگذشت پدرش در زندان زمان شاه می‌گوید:پدرم از نظر بدنی، مرد بسیار قوی و مقاومی بود و به عنوان یک روستازاده و کارگر، سلامت بدنش مثال زدنی داشت. در حضور قرآن شهادت می دهم. میان دادگاه اول و دوم، آزاد بودم. سرلشکر «عبدالله خواجه نوری» رئیس شعبه دادسرای نظامی ارتش تماس گرفت و گفت به ملاقات پدرتان بیایید. با مادر و خواهر و برادرم بیرون از بند عمومی «زندان قصر» مقابل اتاقی که سه طرفش توری بود، ایستادیم و پدرم را آوردند.

پدرم چون نمی توانست راه برود دو بازویش را از پشت گرفته بودند و کشان کشان آوردند و روی صندلی نشاندند. رئیس زندان که سرگردی بود بغل دست ما ایستاده بود به همین دلیل نمی توانستم (آزادانه) حرف بزنیم.

پدرم جلوی مادرم به گریه افتاد به طوری که روحیه مادرم خراب شد. به پدرم گفتم «خجالت بکش تو که عرضه نداشتی مقاومت کنی چرا روضه موسی بن جعفر (ص) می خواندی؟ گفت پسرم همه بدنم درد می کند. گفتم روحیه مادرم را خراب کردی. گفت نه، بدنم متلاشی است. بعد خواست اشک هایش را پاک کند، بینی و بین الله دستهایش بالا نمی آمد، سرش را خم کرد و به زحمت اشک هایش را با سر زانوهایش پاک کرد و گفت همه دست و بالم شکسته و داغون است حتی مرا نمی برند تا شکستگی ها را گچ بگیرم. دو شب است که از درد نمی توانم بخوابم. بعد که با ما داشت صحبت می کرد یکباره سرش به زیر افتاد! کشان کشان با صندلی پدرم را بردند هر چقدر التماس کردیم که اجازه دهید دکتر بیاوریم، گفتند خودمان به داخل بند پزشک می بریم.»

غفاری ادامه داد: باید به سال 55-56 باز گردید و جنایت های هویدا که 12 سال نخست وزیر محمدرضا پهلوی بود را ببینید. نگاه نکنید (هویدا) یک خودکار بیک را 10 سال پنج ریال نگه داشت، به این نگاه کنید که برابر قانون سرپرست برخی تشکیلات مهم مانند ساواک با وی بود. هویدا در تمامی جنایت های ساواک دست داشته است. شما معنای جنایت را نمی توانید بفهمید مگر اینکه به آن دچار شده باشید. این شعر یادتان باشد، «به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را.» آب در 100درجه به نقطه جوش می رسد و دمای سیگار 400 درجه سانتی گراد است. بدن من پر از جای سیگار است، هنوز سیاهی برخورد سیگار بر بدنم پاک نشده است. وقتی سیگار روی بدن من روشن می کردند و صدایی بدتر از حیوان از من خارج می شد.

امیرعباس هویدا و محمدرضا پهلوی

حدود 44 سال از سالهایی که شکنجه می شدم، می گذرد. الان که حضور شما نشسته ام خدا را گواه می گیرم که ضربات کابل آن چنان رگ های پای من را پاره پاره و متلاشی کرده است الان هم پاهایم می سوزد.

هر روز صبح که از خواب بلند می شوم باید کلی پایم را در آب سرد نگهدارم که خون هایی که کف پای من می آید، برگردد. افرادی که از شاه و هویدا دفاع می کنند این چیزها را ندیدند و اظهار نظر می کنند. «آپولو» را ندیده اند. ظرف یا استوانه مسی بزرگ روی سر می انداختند و با چوب یا آهن به آن می زدند، به بطوری که صدایی شبیه انفجار بمب اتم در گوش شما طنین افکن می شد.

آقایانی که امروز از عملکرد رژیم گذشته دفاع می کنند به پنکه بسته نشده اند تا 10-15 روز ادرارشان دست خودشان نباشد. 6 ماه شما را حمام نبرند تا بدنتان بوی عفونت و نجاست بگیرد. روزی هر چقدر ناله کردم که اسهال گرفته ام و نمی توانم خودم را نگه دارم اجازه ندادند به دستشویی بروم در کاسه ای مدفوع و ادرار کردم. نیم ساعت بعد در همان کاسه غذا خوردم...

هویدا مسئول مستقیم تمام شکنجه ها بود. خواهر من را لخت کردند و مرا تهدید کنند که اعتراف نکنی با خواهرت چنان می کنیم. آنها ندیده اند دست بسته را از پشت ببندند و بالا بکشند و آویزان کنند. این شکنجه بیشتر از 30 ثانیه انجام نمی شود چون انسان را می کشد. سوزاندن پاها با اتوی داغ را ندیدند و نمی دانند چیست.

کف پای من قطرش به بیش از 20 سانت می رسید حسینی شکنجه گر ساواک یا همان «استوار شعبانی معروف» برای اینکه پاهای من عفونت نکند و نیازی به بیمارستان نباشد و بار بعد هم بتواند شکنجه کند با بیش از 100 کیلو وزنش روی جفت پای من می ایستاد تا چرک ها خارج شود در این وضعیت صدایی بدتر از صدای حیوان از انسان خارج می شود.

 از پدرم می خواستند که من را با شلاق بزند. بعد همان شلاق را به من می دادند و می گفتند پدرت را بزن. وقتی من امتناع می کردم آن چنان مرا کتک می زنند که پدرم به من می گفت: «بزن پسر خودت را راحت کن!» در دانشکده الهیات بازداشت کردند و تا خود زندان اوین داخل ماشین کتکم می زدند. سال 54 به زور به من سم خوراندند و بلافاصله آزادم کردند. یکی، دو ساعت نگه ام داشتند بعد در خیابان رهایم کردند گوشه خیابان نشستم و خون استفراغ کردم. الان معده من یک سوم معده انسان معمولی است.

«ازغندی» سربازجوی من در زندان بود چنان با پوتین بر دهان من زد که فک من شکست و دندان هایم خورد شد (دهانش را باز می کند و می گوید) اینها که می بینید دندان های من نیست و استخوان مصنوعی است. آقایان یادشان نیست چون ندیدند و تجربه نکردند و امروز متاسفانه هویدا را تطهیر می کنند.