روزگاری جلگه گیلان جولانگاه پستاندار پُرابهتی به نام ببر هیرکانی بوده‌است. وقتی از انقراض این گونه صحبت می‌کنیم شاید بیشترین افسوس از دیدگاه ارزش‌های زیست‌محیطی و ژنتیکی آن به نظر آید اما وقتی از دیدگاه مزایای اقتصادی آن هم نگاهی به این فقدان بیاندازیم شاید درسی عملی برای بررسی پیامدهای رفتارهای عملی امروزین ما باشد

از پلنگ قائم شهر تا ببر کُهدُم و توصیف جهانگرد ایتالیایی از دیدار با ببر کاسپین در رشت 145 سال قبل
کلانشهر: نیما فریدمجتهدی*-یکی‌از انواع گردشگری در جهان گردشگری حیات‌وحش است و اتفاقاً این گونه گردشگری در برخی‌از کشورها حتی به‌عنوان نوع غالب گردشگری محسوب می‌شود و از سودآوری و ارزآوری نیز خوبی برخوردار است. جالب اینکه مثال در این زمینه را نیز نباید الزماً از کشورهای توسعه یافته اروپایی و آمریکایی زد، بلکه نمونه‌های جالب توجه‌ای در این زمینه از کشورهای آفریقایی در حال توسعه یا کمتر توسعه‌یافته وجود دارد.

اما در ایران، هنوز ما در اندرخم یک کوچه‌ایم و یکی از فاصلۀ 2 متری به پلنگ تیر می‌زند و یکی با رد کردن تمامی معیارهای عقلی و اخلاقی با تراکتور، خرس زیر می‌گیرد! بدون شک در فیلم‌ها و پُست‌های زیادی که در فضای مجازی از خارج از کشور ردوبدل می‌شود، شاهد‌ صحنه‌های عبور گونه‌های متنوع حیات‌وحش مانند ببر و خرس در مناطق حفاظت‌شده و حتی عرصه‌های طبیعی هستیم که بازدیدکنندگان با حیرت و شوق از داخل خودروهای خود نظاره‌گر این لحظه‌‌های ناب هستند.

پایش اخبار روزمره حیات‌وحش ایران و اتفاقاتی که در آن رخ می‌دهد ذهن نگارنده را به انقراضی سمت‌و‌سو داد که افسوس‌اش نه تنها ابعاد علمی-اخلاقی دارد بلکه ارتباطی به چالش عظیم و فضای متلاطم ِبسترسازی کسب‌و‌کار و کارآفرینی در دنیای امروز جایگاهی قابل توجه دارد. در روزگاری که تمامی توجه و تلاش چه در بهره بردن از کمترین فرصت‌های موجود در جهت تبدیل آن به کسب‌و‌کار است.

روزگاری جلگه گیلان جولانگاه پستاندار پُرابهتی به نام ببر هیرکانی بوده‌است. وقتی از انقراض این گونه صحبت می‌کنیم شاید بیشترین افسوس از دیدگاه ارزش‌های زیست‌محیطی و ژنتیکی آن به نظر آید اما وقتی از دیدگاه مزایای اقتصادی آن هم نگاهی به این فقدان بیاندازیم شاید درسی عملی برای بررسی پیامدهای رفتارهای عملی امروزین ما باشد. اگر ببر کاسپین را به راحتی از دست نمی‌دادیم، امروز حداقل در عرصه‌های حفاظت‌شده می‌توانستیم از مواهب اقتصادی بازدیدکنندگانی که به دیدار یکی از بزرگ‌ترین گونه‌های گربه‌سان ایران می‌آمدند بهره ببریم. هرچند بی‌تردید خواننده متن حتماً با پوزخندی این جمله را در ذهن خود مرور خواهد کرد که ببر هیرکانی کجا که در سال 1401 در حال از بین‌بردن و انقراض بزرگ‌ترین گونه پلنگ جهان هستیم! مرگ پلنگ قائم‌شهر و دیدن هر روزه صحنه‌های بدون تعارض در جهان، ردی شد بر خاطره‌ای از کارلا سرنا که در هم می‌آمیزیم و به پایان می بریم، متنی رشک‌برانگیز در مورد اتفاقی در همین حوالی. وقتی که در سال 1256 خورشیدی، جایی در همین نزدیکی، یعنی سنگر-سراوان، روزگاری نه چندان دور حدود شاید دو نسل پیش از ما، مردم از دیدن ببر در کنار جاده و شنیدن غرش آن هیجان زده می‌شدند انگار.

وقتی جغرافیایی فعلی دیدار پُرتکرار ببر کاسپین آن هم در همین نزدیکی‌، یعنی چیزی در حدود کمتر از یک ساعتی رشت چه از بُعد جغرافیایی و چه بازه زمانی، مرور می‌کنیم، می‌بینیم که آسان داشته‌هایی را از دست داده‌ایم، که بازآفرینی و بازیابی‌اشان، فرایندی بس دشوار در و عملا غیرقابل جبران در ایران است.  

کارلا سرنا جهانگرد ایتالیایی در آبان  1256  خورشیدی مقارن با سی‌امین سال سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، از طریق دریای کاسپین به ایران آمده و در آخرین روزهای بهار سال 1257 خورشیدی کمی بعد از عزیمت ناصرالدین شاه برای دومین بار به سفر اروپا، ایران را ترک کرد.

نگاهی می‌اندازیم به توصیف وی از خاطره دیدار با ببر کاسپین: «من از دیدن چاپارخانه که ساختمان زیبایی با دیوارهای مستحکم، اتاق‌های تخته کوبی شده و در و پنجره‌های حسابی و رو به راهی داشت، سخت یکه خوردم. ساختمانی که آخرین منزل در راه تهران به رشت است، در وسط جنگل، توسط کارگران رشتی و.... در دور و برساختمان، که درختان کهنسال، به‌طور مطبوعی بر پیرامون آن سایه انداخته بودند گهگاه سروکله حیوان‌های درنده، از جمله ببر، که در جنگل‌های پهناور این منطقه فراوان‌ است زیاد یافت می‌شود.

این همسایه‌های خطرناک حتی تا دم در چاپارخانه، که ما در آن منزل کرده بودیم، نیز نزدیک می‌شدند. هیزم‌شکننان، که شب هنگام، به روبه‌رو شدن با آن‌ها عادت دارند، موقعی که مجبورند شب‌ها از کلبه‌های خویش خارج شوند، برای ترسانیدن آن‌ها، همیشه هیزم شلعه‌وری نیز همراه خود می‌برند.

آشپز ما که هم که شب می‌خواست برای تهیه تخم‌مرغ به بازار برود، به‌عنوان اسلحه دفاعی، کنده ‌ هیزم نیمه روشنی را به دست گرفت و راه افتاد. دَم در چاپارخانه در تاریکی شب حیوانی دیده فکر کرده بود سگ جلودار است و سگ را به نزد خود خوانده بود.

اما با شناختن ببر، که با چشمانی پرشرور می‌غریده، حسن آنچنان وحشت کرده بود که به جای هیزم سوزان که به عنوان آلت دفاعی مورد استفاده قرار دهد، آن را به کناری انداخته و دوپا هم از دیگری قرض گرفته و به داخل حیاط فرار کرده بود.

ببر هم به دنبالش افتاده و آنچنان به او نزدیک شده بود که آشپز بیچاره‌ی ما حتی نفس‌های حیوان را نزدیک صورت خود احساس کرده بود. ما یک دفعه صداهای فریادهای بلند او را شنیدیدم و همگی به سویش دویدیم. ببر را دیدیم که در پای پلکان راهرو همان اتاقی که ما در آن جای گرفته بودیم، ایستاده است و... (سرنا،1362 : 246).

*دکترای آب‌وهواشناسی