فارغ از هیاهوی بازار و آمد و شد رهگذران در رشت، کودکش را در آغوش گرفته بود و بر سر و رویش بوسه می زد .
شیفتهی مهربانیاش، چیزکی خریدم و اجازه خواستم که عکسی بگیرم . لبخند بر لبهایش ماسید و گفت: خانم! نکنه عکسها را نشان بهزیستی بدید بچهام را بگیرند. به خدا خرج زندگی بالاست مجبورم با بچه بیایم دستفروشی .
با لبخندی جواب دادم:بهزیستی؟ بهزیستی خیلی هنر کنه شکمشون رو یجوری سیر کنه، اما مهر مادری رو از کجا میخواد بیاره؟
نفس راحتی کشید و لبخند زنان پسرش را نگه داشت که عکس بگیرم. کودک اما گرچه هنوز مانده بود تا زبان باز کند انگار ترس از دست دادن آغوش پُر مهر مادر را داشت .
نظر شما:
افزایش ۳۰ درصدی مستمری مددجویان/ واریز مستمریها بیستم هر ماه