از دست پلیس کاری بر می آید؟

آشکار و پنهانِ «ورزا جنگ» از سنگر تا کوچصفهان


۱۴۰۱/۰۵/۱۲ - ۱۰:۳۵ | کد خبر: ۲۴۳۲۲ چاپ

راننده با خنده گفت نه فکر نمی‌خواهد تا صبح می‌توانم برای تو مثال بزنم. حالا تو بگو نیروی انتظامی چه کار بکند؟ به ماشین‌ها بگوید پلاک نداشته باشند، به مرغ و خروس‌ها اجازه حرکت ندهد، ورزا را دستگیر کند صاحب ورزا را به پاسگاه ببرد؟

آشکار و پنهانِ «ورزا جنگ» از سنگر تا کوچصفهان
اختصاصی کلانشهر : رضا حقی*- "ماشین‌نگاره" عنوان سلسله مطالبی است که در اتومبیل (ماشین) می‌گذرد و چهارشنبه هر هفته به قلم این نویسنده در کلانشهر منتشر می‌شود.(بیشتر بخوانید)

چی شده اینقدر شلوغه، تصادف شده؟

راننده با خنده گفت نه، دارند ‌می‌روند «ورزا جنگ».

پرسیدم مگر ورزا جنگ ممنوع نیست؟

راننده باز هم با خنده گفت از سنگر تا کوچصفهان که همیشه برگزار می‌شود. چون ظاهراً ممنوعه اینقدر شلوغ می‌شود. مسافری که جلو نشسته بود گفت به خاطر اینکه مکان و زمان لو نرود آخرین لحظه اعلام می‌شود. اینجوری همه هجوم می‌برند و با هم حرکت می‌کنند به طرف ورزا جنگ.

رو کرد به من و گفت تا بحال نرفتی ورزا جنگ؟

گفتم نه نرفتم. نیروی انتظامی واقعاً نمی‌تواند جلوی این کار غیرقانونی را بگیرد؟

راننده گفت ورزا جنگ بیشتر اسمش ورزا جنگ است در اصل بیشتر مردم برای «بسته» ‌می‌روند آنجا.

با تعجب پرسیدم بسته دیگه چیه؟

راننده گفت «بسته» یعنی «شرط‌بندی» و قمار.

 ‌یه نفر می‌گوید سیاه ورزا می‌زند یک نفر دیگر می‌گوید کلاچی ورزا می‌زند. همیشه یک نفر برنده می‌شود و یک نفر بازنده.

پرسیدم این کار روی مبلغ خاصی انجام می‌شود؟ مسافر گفت نه دل به خواه است هر کسی هر چقدر خواست از ۱۰۰ هزار تومان بسته می‌زنند تا چند میلیون تومان، بستگی به طرفین دارد.

پرسیدم چی نصیب صاحب گاو می‌شود؟ راننده گفت این مکانی که ورزا جنگ انجام می‌شود یک نفر مسول دارد به آن می‌گویند میدان دار، که این آقا ازهمه مبلغی ورودی می‌گیرد این پول بین میدان دار وصاحب ورزا سهم می‌شود. صاحب ورزای برنده، دوران هم می‌کند و کسانی که برنده شدند چون خوشحال هستند و پول خوبی به صاحب ورزا می‌دهند. خودش هم که می‌تواند بسته بکند اگر در چند مسابقه پشت سر هم ورزا برنده شود که دیگر معروف شده و قیمت آن ورزا چندین برابر می‌شود. ما الان ورزای بالای دویست سیصد میلیون هم داریم.

پرسیدم الان که اینجوری لحظه آخر مکان ورزا جنگ می‌گیرند نیروی انتظامی نمی‌تواند کاری بکند؟

راننده گفت اگر کسی خبر بدهد و آن‌ها سریع وارد عمل شوند آخرای کار می‌رسند و مردم را متفرق می‌کنند.

نیروی انتظامی هم خودش فهمیده در بعضی کار‌ها دخالت نکند بهتر است. گفتم یک کار غیر قانونی روز روشن جلوی چشم همه اتفاق می‌افتد اون هم دوتا حیوان زبان بسته را می اندازند به جان همدیگر. کجایی این کار بهتر است دخالت نکند؟

راننده گفت عرض کردم که در اصل اکثر این جماعت برای بسته ‌می‌روند نه برای دیدن ورزا جنگ.

اگر نیروی انتظامی آمد دوتا ورزا و صاحب ورزا را هم را دستگیر کرد و فرستاد دادگاه و قاضی هم بر فرض این‌ها را زندانی کرد، فکر می‌کنی قضیه تمام می‌شود؟

گفتم خوب محکم برخورد کنند بله قضیه تمام می‌شود.

راننده پوزخندی زد وگفت نه داداشی، کسی می‌خواد بسته کند با هر چی می‌تواند بسته کند.

رو کرد به مسافر بغل دستی‌اش و گفت آقا صفر، من می‌گم اولین ماشینی که از جلوی ما رد بشه عدد اول آن زوج. آقا صفر گفت من می‌گم فرده.

راننده گفت بستیم آقا صفر. آن هم گفت بستیم. ماشینی از جلوی ما رد شد راننده با خنده گفت من برنده شدم از داخل آینه به قیافه متعجب من نگاه کرد و گفت دیدی به همین راحتی.

آقا صفر گفت دستت درد نکنه من همینجا پیاده می‌شوم راننده گفت بفرما. صفر جان یک تیکه آن نان تو را به من بده. در حالی که نان را ریز ریز می‌کرد رو کرد به من و گفت آنجا را ببین.

بغل جاده کنار مغازه چند مرغ و خروس را به من نشان داد. گفتم خوب، راننده با خنده گفت خوب به جمالت. من این نان را می ریزم اینجا تو می‌گویی اول کدام یکی از آن‌ها می‌آید و اولین نک را به نان می‌زند.

مکثی کردم و گفتم اون مرغ سیاه. راننده گفت من می‌گویم آن مرغ زرد گردن لختی. نان را روی زمین ریخت مرغ زرد گردن لختی سریع پرید ونان را خورد. راننده بلند خندید وگفت امروز کلاً روی شانس بودم. اگه می‌رفتم ورزا جنگ کلی کاسب بودم!

من هنوز هاج و واج به راننده نگاه می‌کردم پرسیدم به انواع بسته قبلاً فکر کرده‌اید؟

راننده با خنده گفت نه فکر نمی‌خواهد تا صبح می‌توانم برای تو مثال بزنم. حالا تو بگو نیروی انتظامی چه کار بکند؟ به ماشین‌ها بگوید پلاک نداشته باشند، به مرغ و خروس‌ها اجازه حرکت ندهد، ورزا را دستگیر کند صاحب ورزا را به پاسگاه ببرد؟

بعد شمرده پرسیدم پس بهتر است نیروی انتظامی چه کار بکند؟

خانمی که تا الان ساکت کنار من روی صندلی عقب نشسته بود گفت بهتر است در خیلی کار‌ها نیروی انتظامی دخالت نکند.

راننده گفت آ‌ها، قربان آدم چیز فهم. بعد رو کرد به من و گفت دیگر سؤالی ندارید؟ گفتم نه فعلا دارم به جواب‌های شما فکر می‌کنم.

* کارگردان تاتر