راننده گفت باشد، ما خدا رو شکر میکنیم که دیسک گردن داریم و با خنده رو کرد و از مسافر پرسید شما چی دارید؟! مسافر گفت الان یک ماه است برای درد قفسه سینهام انواع سی تی اسکن،ام آر آی و عکس میگیرم، ولی چیزی نشان نمیدهند. تا الان چند میلیون هزینه کردم هیچی به هیچی
راننده ترمز کرد. صندلی عقب، بغل مردی که چند عکسام آر آی و سی تی اسکن دستش بود نشستم.
راننده رو کرد به من و گفت توی این هوای گرم شما چطوری این کرست گردن را میزنی؟
گفتم چارهای ندارم وگرنه درد شانههایم را نمیتوانم تحمل کنم. راننده گفت به من هم دکتر گفت باید یک هفته استفاده کنم. خیلی مشکل است. چند دقیقه میزنم بعد در میآورم.
گفتم پس هنوز درد، درست حسابی ندارید وگرنه مجبور میشوید استفاده کنید. خانمی که جلوی تاکسی نشسته بود گفت شوهر من هم پارسال چند هفتهای استفاده کرد و بعد خوب شد البته ده جلسه فیزیوتراپی هم رفته بود.
راننده گفت ده جلسه فیزیوتراپی برای من هم نوشته است، الان دو جلسه رفتم ولی این کرست گردن را وقتی میزنم انگار دارم خفه میشوم.
خانم مسافر رو کرد به من و گفت این آقا درست میگوید. هنوز درد شما زیاد نیست. شوهر من هم اول میگفت این را میزنم انگار دارم خفه میشوم. دردش که زیاد شد کرست را میزد و صدایش هم در نمیآمد.
مردی که بغل من نشسته بود گفت خدا را شکر کنید درد شما معلوم است و تکلیفتان مشخص است.
راننده گفت باشد، ما خدا رو شکر میکنیم که دیسک گردن داریم و با خنده رو کرد و از مسافر پرسید شما چی دارید؟! مسافر گفت الان یک ماه است برای درد قفسه سینهام انواع سی تی اسکن،ام آر آی و عکس میگیرم، ولی چیزی نشان نمیدهند. تا الان چند میلیون هزینه کردم هیچی به هیچی.
خانمی که جلو نشسته بود، رو کرد به مسافر بغل دستی من و گفت بعضی از دکترها برای همکارهایشان ایجاد درآمد میکنند. عکس وام آر آی برای مریضها مینویسند. یک در آمد برای همکارشان هست و یک درصدی هم از آنها میگیرند.
این بلا سر من هم آمده است. رو کرد به راننده و گفت من این جا پیاده میشوم.
راننده ترمز کرد و گفت بفرمایید و از داخل آینه به مرد بغل دستی من گفت پس شما خدا را شکر نمیکنید؟
مسافر گفت آخر این همه هزینه کردم هیچی به هیچی.
راننده گفت اگه خدایی نکرده توی عکس یک غده نشان داده میشد و باید آن را عمل میکردی و چهل پنجاه میلیون هزینه میکردی، خوب بود؟ حالا که چیزی نشان داده نشده بگو خدا را شکر که چیزی نیست. شاید یک گرفتگی عضله بوده و تمام شد.
با خنده ادامه داد و گفت یک دوستی دارم که میگوید اگر روزی یک گنجشک از بالای آسمان خراب کاری کرد روی سرت نگو چه آدم بدبختی هستم. بگو خدا را شکر گاومیش بال ندارد که پرواز کند اگر جای گنجشک گاومیش از آن بالا خرابکاری میکرد چی میشد؟!هر سه نفرمان بلند خندیدیم. راننده گفت این هم پُل عراق؛ بفرمایید.
* کارگردان تاتر
خیراتِ باقلا قاتق،بدون اَشپل یا پلافسنجان و قیمه
خودشان به چه دردی می خورند که عکس شان بخورد!
گربه های چاق و چله ای که رشت را خانه شان می دانند
به جای «خواهری» و «مادر» مثل کُره ای ها بگویید «بانوی من»!