khanekhodro

صدای محمد حسین مهدویان هم درآمد:

 باید پشت میز نشینان خود حق پندار را سر جایشان بنشانیم


۱۴۰۱/۱۲/۱۸ - ۱۷:۴۴ | کد خبر: ۳۲۴۱۹ چاپ

محمدحسین مهدویان، کارگردان فیلم‌های سینمایی لاتاری، ماجرای نیمروز، ماجرای نیمروز، ردخون و … به عدم دریافت پروانه فیلم‌نامه کمدی‌اش، در اینستاگرام خود واکنش نشان داد و نوشت:هیچ‌وقت و در هیچ‌کجا، هیچ دری همواره بر یک پاشنه نچرخیده است. این مدیران و مسوولان ولی‌نعمتان ما و مالکان این سرزمین و فرهنگ‌اش نیستند که درها را به میل خود به روی ما ببندند و باز کنند

 باید پشت میز نشینان خود حق پندار را سر جایشان بنشانیم
کلانشهر: محمدحسین مهدویان، کارگردان چند فیلم‌ سینمایی مشهور و محبوب نوشت: اگر در بر همین پاشنه بچرخد احتمالا ما آخرین نسل از فیلم‌سازان ایرانی هستیم که لذت واقعی فیلم‌سازی را تجربه کرده‌ایم. سالن‌های پر از تماشاگر را دیده‌ایم. از صدای کف و سوت مردم در پایان فیلم‌هایمان لذت برده‌ایم. صف بستن مردم جلوی گیشه‌ی فیلم‌هایمان را از آن‌طرف خیابان تماشا کرده‌ایم و کیف‌‌اش را برده‌ایم.

اگر در بر همین پاشنه بچرخد احتمالا ما آخرین نسل از فیلم‌سازانی هستیم که در جشن‌ها و جش‌واره‌های ایرانی شادمانی کرده‌ایم و به تندیس‌ها و سیمرغ‌هایی که تا همین یکی دو سال پیش هنوز هم اعتباری داشته‌اند افتخار کرده‌ایم.

و اگر در بر همین پاشنه بچرخد احتمالا ما آخرین نسل از فیلم‌سازان ایرانی هستیم که با وجود تمام فشارها و سانسورها باز هم توانسته‌ایم فیلم‌های خودمان را بسازیم.

 فیلم‌هایی که با همه‌ی دست‌کاری‌های آزاردهنده در نهایت هم‌چنان متعلق به ذهن و اندیشه‌ی خودمان باشد. در هجده نوزده ماه اخیر فضای حاکم بر مدیریت سینمای ایران، در را بر پاشنه‌ای می‌چرخاند که لحظه به لحظه عرصه را تنگ‌تر و فضا را رعب‌آورتر کند. تجربه‌ی شخصی من از این دوره‌ی تلخ با توقیف فیلم سینمایی شیشلیک شروع شد.

فیلمی که پروانه‌ی نمایش قانونی‌اش در تابستان سال گذشته صادر شد اما با فرمان‌ ملوکانه‌ی مدیران تازه از راه رسیده بی هیچ توضیحی بایگانی شد و هنوز هم با وجود اعتبار پروانه‌ی نمایش‌اش امکان اکران ندارد. اما از آن ترسناک‌تر این که در سه ماه گذشته با دو فیلم‌نامه‌ی مختلف، یک فیلم‌نامه‌ی جنایی و یک فیلم‌نامه‌ی کمدی، با تهیه‌کنند‌گان و نویسندگان متفاوت درخواست پروانه‌ی ساخت داده‌ام که هر دو فیلم‌نامه بدون ارائه‌ی اصلاحیه و هیچ‌گونه توضیحی رد شدند و اجازه‌ی ساخت نگرفتند. تاکید می‌کنم بدون ارائه‌ی هیچ توضیح روشن و یا اصلاحیه‌های مشخصی.

در تماس با بعضی از هم‌کاران و به خصوص فیلم‌سازان هم‌نسل خودم روایت‌های مشابهی از همین نوع برخورد را شنیده‌ام. وضعیتی که نتیجه‌اش جلوگیری از فیلم‌سازی کارگردان‌های موثر سینمای ایران بوده و در شرایط فعلی جامعه افقی محو و ناامید‌کننده را برای سینمای عزیزمان ترسیم می‌کند.

 اگر در بر همین پاشنه بچرخد به زودی نفس‌های پایانی این سینمای محتضر و شما بخوانید به احتضار کشانده شده از دهان‌اش خارج می‌شود و ما آخرین نسل از فیلم‌سازان ایرانی خواهیم بود که در آخرین روزهای حیات سینما لذت فیلم‌سازی را تجربه کرده‌ایم. 

اما نه. هیچ‌وقت و در هیچ‌کجا، هیچ دری هم‌واره بر یک پاشنه نچرخیده است. این مدیران و مسوولان ولی‌نعمتان ما و مالکان این سرزمین و فرهنگ‌اش نیستند که درها را به میل خود به روی ما ببندند و باز کنند. همه‌ی ما از این آب و خاک و از این وطن و جامعه و فرهنگ‌اش سهمی داریم که آن‌ را به عنوان یک حق باز خواهیم ستاند.

هرچند به رنج و محنت. ما چاره‌ای نداریم جز این که برای ایران عزیزمان و فرهنگ‌ و هنرش هم که شده، این هم‌وطنان پشت‌میزنشین و خودحق‌‌پندار را در جای واقعی‌‌شان بنشانیم و آن روز دیگر در بر این پاشنه‌ی زنگار گرفته نخواهد چرخید. و باز نسل‌هایی خواهند آمد که سینما را همان‌طور که باید تجربه می‌کنند.