khanekhodro

ماجرای نوجوان سیگاری که یتیم به دنیا آمد و پسری که توسط برادرش سیگاری شد

باج یک ریالی به زن همسایه در رودبار برای فاش نکردن راز سیگار نزد پدر


۱۴۰۳/۰۷/۰۴ - ۱۷:۴۱ | کد خبر: ۴۷۹۰۴ چاپ

نوجوان که به مقصد میدان توشیبای رشت سوار تاکسی شده بود گفت: مگه کنار جاده سیگار ریخته بود؟ راننده گفت بعضی از راننده ها و مسافرها  سیگار را تا آخر نمی کشیدند مثل تو که الان نصفه سیگار را انداختی بیرون.

باج یک ریالی به زن همسایه در رودبار برای فاش نکردن راز سیگار نزد پدر
اختصاصی کلانشهر: رضا حقی *- ماشین نگاره» عنوان سلسله مطالبی است که در اتومبیل (ماشین) می گذرد و چهارشنبه هر هفته در کلانشهر منتشر می شود. (بیشتر بخوانید)

دختر جوان به راننده تاکسی گفت، میدان نیروی دریایی پیاده می شوم.

راننده در حالی که بقیه کرایه اش را می داد ترمز کرد و گفت بفرمایید.

پسر نوجوانی که کنار خیابان در حال سیگار کشیدن بود گفت توشیبا؟

راننده گفت بفرما

پسر نوجوان در حالی که روی صندلی جلوی ماشین سوار می شد گفت می تونم سیگارمو بکشم؟

راننده گفت از نظر من آره و بعد اشاره کرد به من و گفت آقا رو نمی دونم.

نوجوان از من پرسید می تونم سیگار بکشم گفتم اگه نکشی ممنون می شم

نوجوان پُک عمیقی به سیگار زد و بقیه سیگار را از شیشه ماشین به بیرون پرتاب کرد


راننده گفت چند وقته سیگار می کشی؟

نوجوان گفت یک سالی می شه.

راننده پرسید بابات می دونه سیگار می کشی؟

نوجوان گفت قبل از اینکه به دنیا بیام  بابام تصادف کرد و مُرد، من بابام رو ندیدم.

راننده گفت خدا بیامرزه، من کلاس هفتم بودم برادر بزرگم به من گفت برو کنار جاده سیگار جمع کن.

نوجوان گفت مگه کنار جاده سیگار ریخته بود؟ راننده گفت بعضی از راننده ها و مسافرها  سیگار را تا آخر نمی کشیدند مثل تو که الان نصفه سیگار را انداختی بیرون.

نوجوان گفت آها الان متوجه شدم.

راننده گفت رفتم به اندازه یه پاکت از این سیگارهای نصفه و نیمه جمع کردم و به برادرم دادم.
بهش گفتم به آقاجان می گم که سیگار می کشی!

برادرم دو تا از آن سیگارها را به من داد و گفت به شرطی که به آقاجان حرف نزنی هر روز دو تا سیگار به تو می دهم.

نوجوان با خنده گفت از سیگارهایی که خودت بهش داده بودی دوتا بهت داد؟

راننده خندید و گفت آره من هم خوشحال قبول کردم و از آنجا بود که من هم سیگاری شدم.

روز بعد داشتم یواشکی سیگار می کشیدم که «سلیمه ماشال» پیرزن همسایه مرا در حال سیگار کشیدن دید.

همه از سلیمه ماشال حساب می بردیم

سر من داد زد گفت چه کار داری می کنی به پدرت می گم که سیگار می کشی.

با خنده به راننده گفتم لابد شما هم هر روز دو تا سیگار به سلیمه ماشال دادی.

راننده آهی کشید و با خنده گفت: هفته دو ریال از پدرم هفتگی می گرفتم، از اون موقع هر هفته یک ریال به سلیم ماشال می دادم که رازم را به پدرم نگوید و یک ریال برای خودم می ماند.

نوجوان گفت تا کی این کار رو کردی؟

راننده گفت تا حدود یک سال که از رودبار به رشت آمدیم

نوجوان پرسید خلاصه پدرت فهمید سیگار می کشی؟

راننده گفت تا مدت ها نه، حتی وقتی ازدواج کردم و خودم بچه دار شدم پدرم را که می دیدم سیگار را قایم می کردم.
پدرم هم خودش را به ندیدن می زد.

نوجوان گفت من که هیچ موقع نفهمیدم پدر داشتن چه جوریه. فقط مادرم هر موقع که می خواهد تاثیر حرفش را زیادتر بکند می گه اگر پدرت بود تو الان حرفم را گوش می دادی.

گفتم من همین بغل پیاده می شوم.

*کارگردان تاتر