ما این روز ها اصلاً تجربه ناب نداریم یا حداقلی از آن را داریم. ما با زوال تجربه مواجه ایم. به خودمان و اطرافیانمان نگاه کنیم. چند نفر را می شناسیم که تازه پس از اتمام سفر، و باز کردن چمدان ها به عکس ها یا فیلم های سفر نگاه می کنند؟ می دانید قسمت تلخ ماجرا کجاست؟ آن ها حتی به عکس ها یا فیلم ها هم نگاه نمی کنند. عکس ها فقط گرفته می شود و تلنبار می شود در حافظه تلفن همراه. بعد هم به شکل حزن انگیزی با فشار دادن« حذف همه موارد» پاک می شود تا حافظه تلفن همراه برای عکس ها و فیلم های جدید خالی شود. ما با دیدن هر رویداد یا هر منظره زیبایی بدون آنکه تصمیم بگیریم تلفن همراه را درمی آوریم و علامت ضبط یا عکس را فشار می دهیم. در این موقعیت ما دیگر در حال نگاه کردن نیستیم بلکه این تلفن همراه مان است که دارد لذت می برد از تماشا.
تماشا کردن به مدد چشم امکان پذیر است. تماشا کردن، نگاه کردن به پدیده هاست به شکلی بی واسطه. اگر بین نگاه ما و پدیده ای که از تماشای آن لذت می بریم مانعی ایجاد شود بی تردید آزرده خاطر می شویم. تلاش می کنیم مانع ایجاد شده را از مقابل چشمانمان دور کنیم. لابد شما هم آنچه می گویم را خوب تجربه کرده اید. دارید با دقت و لذت به پدیده ای نگاه می کنید و مسحور و مجذوب آن شده اید و به ناگاه بین چشمان شما و آن پدیده کسی یا چیزی قرار می گیرد. خواهش و تمنا می کنید که کمی آن طرف تر بأیستد چون نمی توانید خوب ببینید. آن هایی که عینک به چشم دارند می دانند چه می گویم. آنان دوست ندارند پدیده های چشم نواز جهان اطراف را با عینک لکّه دار تماشا کنند و بی تردید عینک خود را تمیز می کنند.
بیایید کمی نوستالژیک شویم. نگاه کردن به دریا را به یاد دارید؟ می رفتیم کنار ساحل و خیره می شدیم به رقص مواج آب. چشمانمان با نگاه به دریا سو می گرفت. نگاه کردن به صورت متبسم نوزادان را به یاد دارید؟ نگاه می کردیم و به خلقت میاندیشیدیم. یا به جوجه ای که مادرش در دهانش طعامی می گذاشت در خاطرتان هست؟ ما با نگاه کردن، بسیار می آموختیم. «نگاه کن خوب یاد بگیر» از جمله نصحیت های والدین مان بود، جمله ای که قرار بود سرلوحه زندگی مان باشد. «نگاه کن خوب یاد بگیر! ». ما امکان بیشتری برای « تجربۀ ناب» داشتیم، تجربه ای بی واسطۀ فن آوری. شاید نسل جدید جمله مرا خودخواهانه بداند؛ ولی برای ما ارتباط و اتصال به پدیده های جهان پیرامون مان بی دخالت فن آوری، و بی دخالت لنز های تلفن های همراه بود. تلفن همراه چشم ها و توجه ما را نمایندگی نمی کرد. ما خودمان نگاه می کردیم.
این روز ها گاهی بسیار هزینه می کنیم تا تجربه ای گرانقدر به دست آوریم. تصور کنید فردی هزینه فراوانی صرف تور مسافرتی کرده تا برود و از نزدیک شفق قطبی را در آن طرف دنیا ببیند. او هزینه کرده تا تجربه ای ناب را بخرد، تا با چنین سفری تجربه ای ناب از نگریستن و نگاه کردن مستقیم کسب کند. تجربه ای بی واسطه. و دردناک آنجاست که با فیلم گرفتن مداوم، و مشغول شدن به ادیت، و به اشتراک گذاشتن، خودش را از چنین تجربه ای محروم می کند.
ما این روز ها اصلاً تجربه ناب نداریم یا حداقلی از آن را داریم. ما با زوال تجربه مواجه ایم. به خودمان و اطرافیانمان نگاه کنیم. چند نفر را می شناسیم که تازه پس از اتمام سفر، و باز کردن چمدان ها به عکس ها یا فیلم های سفر نگاه می کنند؟ می دانید قسمت تلخ ماجرا کجاست؟ آن ها حتی به عکس ها یا فیلم ها هم نگاه نمی کنند. عکس ها فقط گرفته می شود و تلنبار می شود در حافظه تلفن همراه. بعد هم به شکل حزن انگیزی با فشار دادن« حذف همه موارد» پاک می شود تا حافظه تلفن همراه برای عکس ها و فیلم های جدید خالی شود. ما با دیدن هر رویداد یا هر منظره زیبایی بدون آنکه تصمیم بگیریم تلفن همراه را درمی آوریم و علامت ضبط یا عکس را فشار می دهیم. در این موقعیت ما دیگر در حال نگاه کردن نیستیم بلکه این تلفن همراه مان است که دارد لذت می برد از تماشا. ما به دوربین تلفن همراه مان نگاه می کنیم و بی درنگ آنچه او می بیند را با دیگران به اشتراک می گذاریم. شاید کاری انسانی و از روی دوست داشتن انجام می دهیم، اینکه بیایید زیبایی ها را با هم ببینیم. ولی مسأله آن است که خودمان را از تجربه ناب محروم می کنیم. نه در لحظه حضور از نگاه کردن بی واسطه لذت می بریم و نه بعد ها به آنچه دوربین نمان گرفته نگاه می کنیم. ما لحظه های ناب را مدام را از دست می دهیم. این دیگر بودن در محیط نیست، این نامش دیگر «من هم در آنجا بودم» نیست. این فقدان حضور است. این روز ها دیده اید گاهی نمی توانیم آنجایی را که بوده ایم به وضوح به خاطر آوریم؟ می رویم و تلفن همراه را برمی داریم و با دو انگشت فیلمی را که گرفته ایم بزرگ می کنیم تا وضوح تصویر را افزایش دهیم و بفهمیم کجا بودیم و آنجایی که بودیم اساساً چه ویژگی هایی داشت؟ این دردناک است.
ما لحظه های ناب را مدام از دست می دهیم و این بی نهایت حیف است. مصیبت آنجاست که وقتی درباره از کف رفتن تجربه ناب به جامعه تذکر می دهیم بعضی ها می آیند و می گویند« خب تو اون طور حال می کنی این هم این طور، به تو چه» و این غم انگیز است. می دانید. این روز ها بعضی آدم ها که تعدادشان اندک است از تماشای خود پدیده ها ذوق می کنند و بعضی ها از خوب فیلم گرفتن از پدیده ها. این دو ارزش یکسانی ندارد به باور من. می توان گفت که یکی غذا می خورد و دیگری ادای غذا خوردن را درمی آورد. در دنیای این روز هایمان، چشم های به هیجان آمده و شوریده کم داریم. این دوربین ها هستند که شوریدگی را به تصاویر تزریق می کنند.
نظر شما:
از پیتزا گیلار تا قنادی نوشین،کتابفروشی نصرت،آبمیوه هزار و یک شب و پاساژ شیک رشت