khanekhodro

لحظات شاد رزمندگان جوان قبل از عملیات «کربلای۵»

۱۷ دی ۱۴۱۵ من را تحویل خانواده بده


۱۴۰۳/۱۰/۱۹ - ۲۲:۱۵ | کد خبر: ۵۰۵۴۵ چاپ

مجید گفت پس این دفعه با هدف گرفتن بصره میریم، آره؟امیر گفت اگه خدا قبول بکنه.رو کرد به من گفت شنیدم عکسی از پالایشگاه بصره گرفتی؟

گفتم آره، هنوز چاپ نشده

۱۷ دی ۱۴۱۵ من را تحویل خانواده بده

اختصاصی کلانشهر: رضا حقی *- ماشین نگاره» عنوان سلسله مطالبی است که در اتومبیل (ماشین) می گذرد و چهارشنبه هر هفته در کلانشهر منتشر می شود. (بیشتر بخوانید)

ببین آمبولانس برای چی چراغ می زنه؟

مجید گفت فکر کنم بچه های گردان ما هستند
undefined

آمبولانس نزدیک شد، مجید کنار جاده ایستاد

امیر کلاش در دست پیاده شد

از دور فریاد کرد السلام علیک بر برادران تبلیغات

مجید گفت السلام علیک بر بهداریون

امیر گفت خوشم آمد، حاجی شاهرخ یه کار درست حسابی به شما گفت انجام بدید

مجید گفت یعنی الان کار ما درست حسابی نیست نعش کش؟

امیر خندید و گفت حداقلش این است که من باید نعش شما را جابجا بکنم، شما چی، اسم شما روی شماست: «برادران تنبلی غات»

در حالی که کلاشینکف را بالا آورده بود گفت بفرمایید این هم کادوی حاج شاهرخ خدمت شما و اسلحه را طرف من گرفت
گفتم اسلحه برای چی

امیر گفت حاجی شاهرخ گفت یک اتوبوس بچه های تازه وارد امشب می رسند مقر شهید دروی پور، به رضا بگو به اینا آموزش کلاشینکف بده، آخر شب باید اعزام بشن خط.

گفتم یعنی اصلاً هیچ آموزشی ندیدند؟

امیر گفت نه، تلفات ما در کربلای ۴ خیلی زیاد بود الان دیگه فرصت آموزش دادن نداریم.

امشب کلاش را به اینا یاد بده برای حمل مهمات کاتیوشا و ۱۰۶ این نیروها را خط را لازم دارند.

مجید گفت مگه عملیات در پیش هست؟ هنوز دو هفته نشده که کربلای ۴ را تمام کردیم

امیر گفت احتمالاً برای جبران عملیات کربلای ۴ است

مجید گفت پس این دفعه با هدف گرفتن بصره میریم، آره؟

امیر گفت اگه خدا قبول بکنه

رو کرد به من گفت شنیدم عکسی از پالایشگاه بصره گرفتی

گفتم آره، هنوز چاپ نشده

امیر گفت پس من رفتم، بیا

اسلحه رو دست من داد

گفتم حالا چرا من باید آموزش بدم؟

امیر گفت حاج شاهرخ گفت به تو بگم چند تا جوک هم وسط آموزش اسلحه شناسی به بچه ها بگو روحیه بگیرند، باید تو کربلای ۵ حسابی از شرمندگی عراقی ها در بیاییم.

مجید گفت اگه نتونستیم در بیاییم چی؟

امیر گفت اگه نتونستید بنده در خدمت شما هستم، شما را صحیح و سالم به صورت افقی تحویل خانواده محترم می دم.

مجید گفت این آرزو را به گور می بری نعش کش.

امروز ۱۷ دی ۱۳۶۵ است ۵۰ ساله دیگر می شه کِی؟

امیر زیر لب حساب کرد و گفت ۱۷ دی ۱۴۱۵

مجید گفت ها، باریکلا

آن موقع می تونی مرا تحویل خانواده بدی

امیر در حالی که سوار آمبولانس می شد خندید و گفت تخفیف بده مشتری بشیم.

*کارگردان تئاتر و رزمنده جنگ ایران و عراق