وسط خیابان تختی بود که دیدم از ماشین جلویی یک پاکت چیپس را پرت کردند توی خیابان. یک لحظه انگار یکی تصادف کرده باشد خانم ژاپنی اشاره زد که ترمز کنم
راننده ترمز کرد. خانم با دختر بچهای که پاکت چیپسی دستش بود سوار صندلی عقب تاکسی شدند.
خانم رو کرد به راننده و گفت صندلیِ عقب دیگر مسافر سوار نکنید. راننده از آینه نگاهی کرد و گفت باشد. لطفاً بعد از اینکه دختر شما چیپس را خورد پلاستیکش را بیرون نندازید. خانم جوان با کمی عصبانیت گفت پس چیکار کند پلاستیکش را هم بخورد.
راننده گفت نذاشتید جمله من تمام بشود کیسه کوچک دایرهای شکلی را که بغل دندهاش آویزان بود نشان داد و گفت لطفاً پلاستیکش را بیندازید اینجا.
خانم که جای آشغال را دید گفت ببخشید توی این شهر معلوم نیست چیپسی، پفکی چیزی میخوری باید چند کیلومتر پیاده راه بروید تا یک سطل آشغال پیدا کنید. خدا پدر و مادرتان را بیامرزد یه چیزی توی ماشین واسه این کار گذاشتید.
پرسیدم تاکسیرانی گفته توی تاکسیها جای آشغال بذارید؟ راننده نگاه عاقل اندر سفیهای به من کرد و گفت تاکسیرانی!! نه داداش خودم این کارو کردم.
گفتم خوبه که به تمیز بودن محیط زیست احترام میگذارید.
راننده گفت راستش خودم اهل رعایت اینجور مسائل نبودم وحساسیتی نداشتم.
چند ماه پیش برخورد یک مسافر باعث شد این کار را بکنم.
پرسیدم یعنی با شما برخورد بدی کرد. گفت کاشکی برخورد بدی میکرد کاری کردی از فحش برایم بدتر بود.
پرسیدم مگر چیکار کرد؟
راننده انگار گفتن خاطره برایش مشکل بود با تأسف گفت مسافر برده بودم فرودگاه موقع برگشت یک خانم خارجی فکر کنم ژاپنی بود کارت هتل کادوس را نشانم داد و اشاره کرد به آنجا میخواهد برود.
سوارش کردم چند کلمهای فارسی گفتم دیدم فقط لبخند میزند به خارجی چیزی میگوید. فهمیدم اصلاً فارسی بلند نیست. دیگر حرفی نزدیم. وسط خیابان تختی بود که دیدم از ماشین جلویی یک پاکت چیپس را پرت کردند توی خیابان. یک لحظه انگار یکی تصادف کرده باشد خانم ژاپنی اشاره زد که ترمز کنم. من جا خورده بودم فکر کردم به کسی یا چیزی زدم و متوجه نشدم چون حواسم به ماشین جلویی رفته بود.
خانم سریع پیاده شد و رفت آشغال چیپس را برداشت و با خودش داخل ماشین آورد. من از خجالت سرخ شده بودم. او به خارجی چیزهایی گفت و اشاره کرد برویم.
پرسیدم راننده جلویی آشغال را بیرون پرت کرده بود؟ گفت نه یک پسر بچه داخل ماشین نشسته بود این کار را کرده بود.
حالا من میخواهم با ایما و اشاره به مسافر حالی کنم که کار یک بچه بوده و نفهمیده است نمیشد و او فقط لبخند می زد. تازه میخواستم با اشاره حالیش کنم ماشین پلاک نمره رشت نیست و مهمان است ولی دیگر این را نمیتوانستم انتقال بدهم نمیخواستم از مردم شهرم یک خاطره بد داشته باشد. پرسیدم آشغال را چکار کرد؟
گفت موقعی که هتل پیاده شد، توی سطل آشغال انداخت.
هر بار که این صحنه را بیاد میآورم حالم بد میشود و خجالت میکشم از اون موقع این جای آشغال را گذاشتم توی ماشین.
خانم مسافر گفت حالا ما را بگو هزار جا مینویسند شهر ما خانه ماست. نمیگویند پول این تابلوها را بدهند وچند تا سطل آشغال بگذارند توی خیابانها.
راننده گفت ما با حرف خالی میخواهیم مردم این مسائل را رعایت کنند ولی آنها با عمل خودشان این کار را انجام میدهند.
*کارگردان تاتر
نظر شما:
از بیمه ی «ماتحت» تا بیمه حواس پرتی و سکته
کاشت درخت و ایجاد پارک موضوعیِ خوراک محور به نام «انبه»
امداد غیبی با دیگ غذا زیر بمباران
برگزاری جشنواره غذا از افطار تا سحر در رشت، شهری که برای رمضان هم خوراکهای ویژه دارد
تصاویر/قابل توجه سازمان تبلیغات اسلامی گیلان: از تعداد اندک نمازگزاران مساجد رشت باخبرید؟
حتی نیازی به قطع درختان غیربومی نیست؛ در رشت عمودی گل بکارید