رزمندگان گیلانی که از اولین روزهای شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در خط مقدم دفاع از کشور حضور داشتند در جریان آزادسازی خرمشهر هم نقش پررنگی ایفا کردند
در این مطلب می خوانیم: آزادسازی خرمشهر که در روز سوم خرداد سال ۱٣۶۱ خورشیدی پس از ۵۷۸ روز اشغال صورت گرفت را میتوان مهمترین و بزرگترین پیروزی ایران در جنگ ٨ ساله دفاع مقدس ارزیابی کرد.
رزمندگان گیلانی نیز همانطور که از اولین روزهای شروع حماسه هشت ساله در خط مقدم دفاع، حضور داشتند ـ و بلکه قبل از شروع رسمی تجاوزات عراق نیز برخی از گیلانیان در مناطق غرب کشور جهت مبارزه با ضد انقلاب و دفاع از ایران اسلامی حاضر بودند ـ در زمان باز پسگیری شهر خون و قیام نیز از هیچ کمکی دریغ نکردند، تا جایی که بیش از ۲۶۰ نفر از فرزندان خود را از زمان آغاز عملیات بیت المقدس تا فتح کامل خرمشهر، تقدیم اسلام نمودند.
در این میان سردارانی از گیلان نیز به خیل عظیم شهدا پیوستند، سردار شهید داوود حقوردیان، سردار شهید غلامرضا دانا، سردار شهید علیرضا ناصحی، سردار شهید دانش حجتی…
۱۹ اردیبهشت سالروز شهادت ۲سردار شهید گیلانی در عملیات آزادسازی خرمشهر بود، شهیدان داوود حقوردیان و غلامرضا دانا دو همرزم دیرینه که در کنار هم در عملیات بیت المقدس شرکت نموده و پله پله تا ملاقات خدا نائل آمدهاند.
زندگی نامه شهید داوود حقوردیان
مناجات نامه: خداوندا شرمندهام نساز در روز قیامت و به آتشم نیفکن که طاقت هیچ کدام را ندارم پس خداوندا تو خود یاریم کن تا خود را بسازم و در جهاد با نفس پیروز گردم پروردگارا مسلمان از دنیا بروم، خداوندا تمام بندگانت را توفیق ده و تعذیب اسلامی عنایت فرما.
خلاصهای از زندگی نامه سردار پاسدار شهید داود حقوردیان: در پانزدهمین روز بهار ۱۳۴۱، در دامان پدر و مادری مؤمن و ترک زبان در شهرستان منجیل متولد شد. دوران ابتدایی در زادگاهش و دوران تحصیلات راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان رشت سپری نمود. نوجوانی او مصادف شد، با اوج قیام مردم مسلمان علیه حکومت جور و ستم شاهی پهلوی و داود هم که با آن طبع نوجوانیاش در پی فرصتی این چنین روز شماری میکرد با ذوق و شوقی وصف ناپذیر به صفوف مردم آزاده ایران پیوست و به سبب فعالیت چشمگیری که داشت بارها تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و زندانی شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی در جهاد سازندگی نوپای خمام جهاد فعالیت میکرد. با شکلگیری سپاه پاسداران در سال ۵۹ به عضویت آن درآمد و در حفاظت فرودگاه رشت، سپاه پاوه، فرماندهی عملیات سپاه لنگرود و نیز در سرکوبی منافقین و اشرار و در وقایع بندر انزلی که توسط مزدوران داخلی و سر سپردگان رژیم طاغوت بر پا شده بود، داود با آموزش و تعلیماتی که از قبل کسب کرده بود توانست با تدبیر و توان رزمی خود، نقش ارزشمندی ایفا کند.
باآغاز جنگ تحمیلی به جبهههای جنگ شتافت در اسفند ماه سال ۶۰ در کمال سادگی بر سر سفره عقد نشست و با دختری مؤمنه و پاسدار، زندگی مشترکش را آغاز کرد و حاصل دو ماه از زندگی مشترک او دختری است که امروز به لطف خدا از مباهات علمی و فرهنگی کشور است.
آن شهید والا مقام که فرماندهی لشکر 25 کربلا و فرماندهی گردان ویژه کربلا را هم برعهده داشت سرانجام در روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۶۱ در خرمشهر بر اثر اصابت گلوله دشمن بعثی از ناحیه دست چپ و پشت مجروح و در عنفوان جوانی ندای حق را لبیک گفت و به عرشیان پیوست.
پیکر مطهرش پس از تشییع باشکوه امت حزب الله رشت در گلزار شهدای رشت ماوا گرفت.
بخشی از وصیتنامه: عزیزانم همهی شمارا به تقوی در راه خدا و ترس از خدا وصیت میکنم. عزیزانم، امام عزیزم را تنها نگذارید و سخنان گوهربارش را گوش دهید و با دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی بجنگید و نگذارید سلاح من بر روی زمین بماند و به دست دشمنان اسلام بیفتد سلاح افتادهام را به کف گیرید و با کفار و منافقین بجنگید که اسلام را زنده نگهدارید و از شهادت باک نداشته باشید که به فرموده مولایم امام حسین(ع): مگر طفل شیرخوار از پستان مادرش میهراسد؟ اگر من از میان شما رفتم ناراحت نباشید، چه پیامبران و امامان معصوم ما خود را عاشقانه فدای اسلام کردند. در راه بر پا ماند ن اسلام، اگر همه مردم هم بمیرند، باز هم کم است، چه رسد به قطرهای از این اقیانوس بیکران.
زندگی نامه شهید غلامرضا دانا: در شهریور ۴۱ در یک خانواده متدین و کشاورز در سنگر متولد شد. دوران کودکی را در فراق پدر و مادر گذراند
در اوایل انقلاب به علت شرایط خاص خانواده فرصت ادامه تحصیل برایش فراهم نبود و با وجود این که دوست داشت ادامه تحصیل دهد، آنرا رها کرد. بعدها در کنار سایر مسئولیتهایش شروع به خواندن کتابهای درسی نمود. دوستان همکلاسیاش میگفتند که در زمان تحصیل جزء ممتازین بود و زبان انگلیسیاش خوب بود طوری که در تابستان برای دیگر دانش آموزان کلاسهای کمک درسی و تقویتی برپا میکرد.
در تشکیل سپاه در سطح شهرستان رشت همراه با شهید قلی پور نقش ویژهای داشت. یعنی از اولین کسانی بود که به عنوان یک نیروی محوری سپاه در استان مورد توجه قرار داشت. ابتدا کارهایی که مربوط به شهرستان رشت میشد و بعد ماموریت داشت کارهای استانی انجام دهد. به غیر از ستاد رشت، در ستاد سنگر و خشکبیجار کار میکرد و مسئول ستاد آنجا بود. بعد در رشت اول سازماندهی و سپس مسئول ستاد یعنی معاون فرمانده سپاه شد. خیلی فعال، چابک و زحمتکشی بود. در سپاه، غلامرضا دانا، داوود حق وردیان و چند نفر دیگر جزء آمادهترینها بودند. خلق و خوی خیلی خوبی داشت و همیشه سعی داشت هر چه که می دانست به دیگران هم یاد بدهد. نسبت به مخالفین نظام با روی خوش برخورد میکرد و اگر قابل اصلاح نبودند، با شدت و حدّت وارد عمل میشد.
جنگ اولین تجربه بچههای سپاه بود. آن زمان تیپها و گردانها تشکیل نشده بود کهایشان در آن حضور فعال داشت و در عملیات سوسنگرد باعث شد محاصره این شهر شکسته شود اما از ناحیه یک چشم نابینا شد.
دوستان به ایشان پیشنهاد ازدواج با خواهر یکی از شهدا را دادند. اما غلامرضا چون دید ممکن است برای حضورش در جبهه و مسئولیتش مانع ایجاد شود قبول نکرد.
اواخر یا اواسط فروردین سال ۶۱ هر چند با هدف درمان چشم در شیراز مرخصی گرفت اما طاقت ماندن در پشت جبهه را نداشت لذا به جبهه رفت و در عملیات بیت المقدس شرکت کرد.
و در مقابل سؤال یکی از دوستانش که با چشمت چه میخواهی بکنی؟ گفت: برگشتن ما معلوم نیست! و رفت و جزء خط شکنان بود تا خرمشهر را به ما باز گرداند ولی افسوس که خرمشهرِ آزاد را ندید...
وی در ۱۹ اردیبهشت ۶۱ و در عملیات آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید.
نظر شما:
امداد غیبی با دیگ غذا زیر بمباران