دهه هشتادیهایی را که فعلا پیشقراولی دهه نودیها را گردن گرفتهاند، ببینید و بشنوید و خواست هاشان در آزادی و فراغ و فرح زندگیشان را یکسره حمل بر بیقانونی و کژتابی و آنارشیسم و به خصوص برهنگی نکنید؛ بگذارید جوّ التهاب آرام گیرد و غبارها فرو نشیند
پسر خوب و پسر بد، کودک سربهفرمان و بچهی شیطان، کار خوب و کار بد، گوش شنوا به نصیحت و گوش ناشنوا به پند و اندرز؛ که بالاخره همان گوش ناشنوا عبرت میپذیرفت و سر به طاعت گفتمان بزرگسالانه مینهاد!
امروز همان سبک و سیاق کلاهقرمزی را جلوی کودکان دههی نود بگذارید و واکنش آنها را نظاره کنید! نه ادبیات آن، نه دیالوگهای آقای مجری، نه علایقِ نمایشدادهشده در آن فضا و نه حتی دکوپاژ مجموعه، هیچکدام هیچ قرابتی با ذائقه و درک و احساس کودک امروز ندارد.
آیا این بیگانگی معلول بیکیفیتی آن مجموعه است؟ آیا به سبب موتاسیون و جهش در ژن آفرینشیِ کودکِ امروز است؟ آیا به سبب بیسلیقگی و شلختگی در ساخت آن مجموعه است؟ انصاف دهیم که هیچکدام.
این بیگانگی و عدم برقراری ارتباط، به سبب تنوع و حرکت جوهری زمانه است، که بسیار کسان به این سیَلان در جوهر قائل نیستند و جزمیّت علایق و سلایق خود را آخرین نسخهی نجاتبخش برای بشریت در هر زمانهای میپندارند.
یکی از دولتمردان، که پیشینهای دیرین در سیاست و فرهنگ دارد، اخیرا بدین مضمون سخن کرده که : «در گفتوگو با یکی از بازجویان، از وی شنیدم، که نه ما سخن این بچهها را میفهمیم و نه آنها ما را !»
مقصر کیست؟ :
– زمانه؟ بروید یقهی زمان را بگیرید تا با سلایق شما همراه شود!
-بچهها؟ همهشان را به صف کنید و دستورهای انضباطی و تبعات تنبیهی را کتباً تسلیمشان کنید!
– اینترنت؟ باقیماندهی گلویش را بفشارید تا تتمهی جانش از حلقومش برآید!
– ژنهای شکسته در شبیخون فرهنگی دشمن؟ با اینهمه پیشرفت در سلولهای بنیادین و مهندسی ژنتیک، عیبهاشان را برطرف کنید و به تنظیمات کارخانه بازگشتشان دهید!
…و اما راهی میانبرتر و کمهزینهتر و احتمالاً شدنیتر، در کوتاه مدت وجود دارد:
– دهه هشتادیهایی را که فعلا پیشقراولی دهه نودیها را گردن گرفتهاند، ببینید و بشنوید و خواست هاشان در آزادی و فراغ و فرح زندگیشان را یکسره حمل بر بیقانونی و کژتابی و آنارشیسم و به خصوص برهنگی نکنید؛ بگذارید جوّ التهاب آرام گیرد و غبارها فرو نشیند
– به شرط آنکه در فاز تدارک سختگیریهای نوتر و به روزتر(!) نروید.
– …و اما راه بلندمدت: باورمان شود که سهمی عمده از ساختوساز تربیتی فرزندان ما در آیندهای که موهوم و دروغ نیست، از مدارس و آموزش و پرورش رسمی و صدا و سیما و رسانههای پر پژواک، همچون منابر جمعه و جماعات است. این سهم را ادا کنیم، تا در فازهای غیرقابل پیشبینی بعدی، دیون بعدیِ ما به این نسل و نسل بعدی، بر بدهیهای ادانشدهی قبلی انباشته نگردد.