کلانشهر _ محمدهادی مرادی: اقتباسکردن از یک کتاب یعنی اختیار کردن آن یا خود را در اختیار آن قرار دادن. یک اقتباس خوب لزوماً عین وفاداری نیست بلکه بلعکس نوآوریها و ابتکارهای جذاب و نو فیلمساز است برای تبدیل کردن یک اثر ادبی با زبانی از جنس ادبیات به یک اثر سینمایی.
سینما همراه با «بازسازی یک داستان» معنای آن را تغییر میدهد و شاخصهایی دیگر را بهکار میگیرد تا اطلاعات و عواطفی تولید کند. تمام مشکلی که برای اقتباس مطرح میشود این است که سینما بعنوان بخشی از ادبیات یقیناً از روایتی ساخته شده که میتواند تبدیل به قصه شود و مطیعِ نیاز به «تعریف کردن یک داستان» است. درعین حال سینما بازنمایی نیز هست؛ تصویری که همزمان متکی است بر کدهایی که ظاهرا در زمینه بعضی از محرکها با طریقههای بیان تصویری، بیان فتوگرافیک و اصل قدیمی تئاتر، یعنی تقلید اشتراک دارند.
سینما ترکیبی است از کادربندی، تدوین، نور، بدنها، فضاها، اشیاء، صداها، موسیقی و رابطه با واقعیتی که به میانجی طریقه ضبطش خاصِ آن است.
بدون شک نمیتوان بین واژههای مکتوب رمان و تصاویر متحرک سینمایی نوعی منطق برابریِ معنا را برقرار کرد.
برای اقتباسکردن باید اثری مکتوب را تصاحب کرد و زندگیای دوباره در آن دمید؛ بدین منظور نه تنها باید از شیوههای تبدیلِ نوشتار که خاص سینما هستند(فیلمنامه، دیالوگها) استفاده کرد، بلکه باید از تمام ظرفیتهای میزانسن سینمایی موجود به بهترین شکل ممکن بهره برد.
این تعریف کردن یک اثر مکتوب و تبدیلِ پیچیده و حساس آن به اثر سینمایی، چالشیاست که در یکی روایت ارجحیت دارد و واژهها با قواعد و معانی خودشان حکمرانی میکنند و در دیگری امر نشان دادن و به گوش رساندن قوانینش را تحمیل میکند. تفکیک قدیمی میان داستان (قصه بهروایت یک راوی) و تقلید ( بهواسطه بازیگر) با ضرورتی مطلق شکل گرفته، یعنی ضرورتِ ترکیب کردن هر دو و اضافهکردن مسائلی خاص هنر سینما به آنها (تدوین، صدا، موسیقی، کادر، نور و... .)
اینکار (اقتباس سینمایی) بهمعنای هضمکردن سینما در دل رمان یا حتی این ادعا نیست که سینما را میتوان بر حسب چارچوبهای رمان تحلیل کرد.
سینما روشها و منطقهای بازنمایی خود را دارد، منطقی که نمیتوان صرفا با اشاره به این که سینما در درجهی اول هنری بصری است حق آن را ادا کرد. سینما ما را با زبان تازهای روبرو میسازد، با شکلی از سخن گفتن دربارهی عواطف از مجرای تجربهی مستقیم زبان چهرهها و حالات بدن.
سینما همانند رمان ما را با چشمانداز کنشی روبرو میسازد که در تکتک لحظات تحت کنترل کارگردان (نویسنده) اثر قرار دارد.
ذهن و چشم ما نمیتواند به همان شیوهای که در فضای رمان به خیالپردازی بیحدومرز خود ادامه میدهد بر روی پرده سینما هم به پیشبرود و تصویرسازی کند.
زاویه روایت و دریافت ما تنها از طریق لنز و قاب دوربین است. زمانی که قرار باشد چهرهای را ببینیم دوربین تنها آن چهره را نشان میدهد و نه هیچ چیز دیگر؛ دو دست گره خورده، یک منظره، نمای بیرونی از یک ساختمان و حتی طریقه حرکت کاراکتر و شخصیتهای فیلم. دوربین تمام این چیزها را به ما نشان میدهد، تنها و تنها زمانی که قرار باشد چنین چیزهایی ببینیم. دوربین که حرکت میکند ما نیز با آن حرکت میکنیم و زمانی که میایستد ما نیز متوقف میشویم. به شیوهای مشابه، رمان نیز گزیدهای از افکار و توصیفاتی را در اختیارمان میگذارد که مطابق با هدف نویسنده انتخاب شدهاند، و ما باید آنها را به همان ترتیب، طبق خط سیر داستانی که نویسنده برایمان ترسیم میکند، دنبال کنیم.
سینما نوعی هنر جامع است. سینما میتواند عملا از تمامی هنرهای دیگر استفاده کند، آنها را در خود بگنجاند و بهطورکامل در بربگیرد: رمان، شعر، نقاشی، عکاسی، تئاتر، رقص، موسیقی، معماری و... . سینما همواره رسانهای بودهاست که به شکلی محافظهکارانه و زاینده از ایدهها و شیوههای عاطفی مختلف بهره میگیرد. تمامی ابزار و ادوات ملودرام و احساسات شدید آن را میتوان در پیچیدهترین فیلمهای جدید و کلاسیک تاریخ سینما پیداکرد.
طرفدارن کتاب و رمان همواره بر این قضیه تاکید داشتهاند که یک فیلم سینمایی با تمام تلاش خود، بههیچوجه نمیتواند آن حس و حال و عظمت یک رمان را در قالب یک فیلم برروی پرده نقرهای به تصویر بکشد و همیشه حداقل یک گام عقبتر است.
حقیقت امر ایناست که نمیتوان با این جمله به قطع و یقین مخالفت کرد؛ چراکه گنجاندن یک رمان با تمام المانهایش دریک چارچوب سینمایی نمیتواند همه را راضی کند اما نمونههای بسیاری از آثار سینمایی هستند که بهاندازه خود آثار اقتباسشده از آنها و حتی گاه بیشاز آنها مورد اقبال عمومی قرار گرفتهاند.
ادامه دارد...