نکته عجیب و باور نکردنی برای من این است چرا کرونا در رفتار مسئولین کشور تغییری ایجاد نکرده است؟چرا تغییر نگرش به مسائل جامعه، مسائل اطراف خود ندارند.کرونا بر مسئولین، بر روح و روانشن، هیچ تأثیری نگذاشته است
دکترها هر بار یک مسکن به صورت قرص، کپسول، شیاف و یا آمپول به صورت عضلانی یا وریدی تجویز میکردند.
بچهها را از روز اول به خانه خواهرم در طبقه پایین فرستاده بودیم. و به بقیه فامیل و آشناها هم همسرم اعلام کرد کسی به خانه ما نیاید حتی مادر و پدر خودش و خواهرم را که چند بار تا دم در خانه آمده بودن به داخل خانه راه نداد. انگار روز قیامت رسیده بود و مجبور بودیم از همدیگر فرار کنیم! همسرم تنها فردی بود که در خانه بود و هم زمان چون آماده باش بود ومرخصی نمیدادند باید در اداره خودشان حضور پیدا میکرد وهمزمان در دو جبهه میجنگید! توان حرکتی من کم شده بود و احساس درد در بدن و ضعف همزمان و تبی که قطع نمیشد و فقط کم و زیاد میشد کلافهام کرده بود.
وقتی خواب، کابوس می شود
حالا به روز دهم رسیده بودم وامیدوار بودم که تا دو روز دیگر تمام میشود. از روز دهم به شدت کم خواب شدم در ۲۴ ساعت یک ساعت خوابم میبرد که آن هم آرزو میکردم کاش نمیخوابیدم! چون فقط کابوس بود. خوابی پر از کابوس، که به ظاهر وحشتناک نبود مثلاً یک شب در خواب صحنه خرید از سوپرمارکت محل که میپرسیدم روغن داری؟ و اومشغول کار خود بود، انگار مغزم روی این صحنه میایستاد هزار بار این سؤال را میپرسیدم و او جواب نمیداد! در خواب دوست داشتم بروم و با صاحب مغازه دعوای اساسی بگیرم که چرا جواب نمیدهد! ودر خواب متوجه میشدم که خواب است!! در خواب میگفتم که دارم خواب میبینم ولی تکرار خواب آدم را دیوانه میکرد.
ونمی دانستم آن لحظه خوابم یا بیدار. واز این بابت حاضر بودم کل ۲۴ ساعت بیدار بمانم.
فرض کنید از شدت خستگی و بیحالی و درد آرزو داری چند دقیقه بخوابید ولی از ترس کابوس دیدن، جرات نداشته باشید بخوابید، این پارادوکس به شدت آدم را اذیت میکند. تازه فهمیده بودم که چینیها در قدیم به زندانیها اجازه نمیدادند بخوابند و تنها شکنجه آنان این بود. به نظرم یکی از وحشتناکترین شکنجههای بود که با تمام وجود لمس کردم.
درد اعضای بدن، ضعف شدید، بیحالی و تب هر دقیقهاش، انگارساعتی طول میکشد. دیگر نمیتوانستم هیچ غذایی بخورم فقط شربت عسل میخوردم و انواع بخور میدادم و سرم مدام به من وصل بود. حتی توان حرف زدن با تلفن را هم نداشتم. موقع جابجا شدن روی تخت خواب به طرفین احساس درد شدیدی داشتم انگار در سرم پر از آب است و یک سنگ بزرگ داخل آن که موقع چرخش به چپ و راست حرکت میکند و به کاسه سرم برخورد میکند.
در چند قدمی مرگ
به تنهایی قادر به چرخش چپ و راست نبودم. موقع درست کردن غذا توسط همسرم هیچ بوی غذایی نمیآمد صدای حرف زدن معمولی او را نمیشنیدم باید بلندتر با من حرف می زد، چشمهایم اشک میآمد و تاری دید داشتم.
حالا بعد از حدود ۱۶ روز سرفههای من شروع شد یکی از دکترهای فامیل و یک دکتر ازهمکاران همسرم به خانه ما آمدند گفتند بهتر است یک سی تی اسکن انجام بدهم. همسرم با دوستم بهروز هماهنگ کرد بیاید تا با کمک او مرا به کلینیک ببرند دیگر متوجه نبودم که ضعف شدید، از غذا نخوردن است یا از بیحالی و یا از تنگی نفس یا بیخوابی، همه اینها دست به دست هم داده بودو توان راه رفتن بیش از سه یا چهار قدم را از من گرفته بود.
فاصله اتاق خواب تا در ورودی وآسانسور حدود ۸ متر میشد با خودم گفتم مطمئناً نمیتوانم این مسافت را یک باره طی کنم. با توجه به اینکه لرز شدید هم داشتم و روی من پتو انداخته بودند. به همسرم گفتم یک صندلی وسط راهرو بگذارد. دوستم زنگ آیفون خانه را زد و همسرم به او گفت داخل خانه نیاید بهتر است چون همه جا آلوده است.
از جایم بلند شدم و به طرف در ورودی حرکت کردم تمام توان خود را جمع کردم تا به صندلی برسم نزدیک صندلی که رسیدم خودم را روی صندلی پرت کردم، احساس کردم دیگر کارم تمام شده است. اشهد خودم را خواندم ولی با گفتن نصفاشهد از حال رفتم و نتوانستم تماماشهد را بگویم بعد از لحظاتی که نمیدانم چقدر طول کشید انگار از اعماق گودالی بیرون آمدم همسرم با ترس پرسید میتوانی بلند شوی؟ فقط نگاهش کردم توان حرکت دادن سرم را هم نداشتم.
به دوستم خبر داد که بالا بیاید و کمک کند تا دو نفر باقیمانده راه تا آسانسور را به من کمک کنند با هر زحمتی بود مرا داخل ماشین سوار کردند.
خیابانهای آخرالزمانی رشت
بعد از دو هفته خیابانها را میدیدم رشت را تا آن روز هیچ موقع آن جور ندیده بودم! فکر نمیکنم نود درصد مردم شهر تاکنون خیابانهای را اینقدر خالی دیده باشند چون همه در خانههایشان بودند و این صحنهها رو از دست دادند مسیر خانه ما یعنی از چله خانه تا گلسار در بهترین حالت ممکن ۳۰ الی ۵۰ دقیقه طول میکشید کمتر از ۵ دقیقه طی شد! کلاً در مسیر دو یا سه ماشین در خیابان دیدیم. واز آدم در سطح شهر خبری نبود. یاد فیلمهای آخرالزمانی افتادم! شهر خالی از مردم خیلی وحشتناک است. فکر نمیکردم رشت بدون ترافیک و ماشین اینقدر دلهرهآور باشد!
با خود میگفتم چرا آرزوهای آدم اونجوری که میخواهی برآورده نمیشود! چرا ترافیک شهر این جوری از بین رفته است! ما حتی نمیتوانیم چه چیزی را چطور از خدا بخواهیم؟!
در طول مسیر دوبار با دادن علامت دست به همسرم فهماندم که استفراغ دارم آب زرد رنگی بسیار تلخی بود که از دهان خارج میشد. بعد از رسیدن به کلینیک گفتند چون وزن من از صد کیلو بیشتر است نمیتوانند سی تی اسکن بگیرند. همسرم تلفنی از جاهای دیگر هم پرسید آنها هم همین جواب را دادند! با مشورت با دکتر گفتن حداقل یک عکس معمولی رادیوگرافی از ریه بگیریم.
بعد از گرفتن عکس متوجه شدیم که ریه به شدت درگیر شده است، حالا دیگر به دستگاه اکسیژن هم احتیاج داشتم.
به هر زحمتی بود به خانه برگشتیم. دیدن خیابانهای خالی شهر حالم را بدتر کرده بود. همسرم دستگاه اکسیژن را وصل کرد. تازه فهمیدم خداوند به ما چه نعمتهای داده و بیخبر بودیم. این که بتوانیم به راحتی نفس بکشی، تازه عمق حرف سعدی را درک میکردم «هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است وچون بر آید مفرح ذات، وبر هر نفسی شکری واجب» نعمتهای به ظاهر معمولی، اینکه بتوانی غذا بخوری، راه بروی، این که بدانی کجایت درد میکند! و چقدر درد داری!
درد کرونا بیشتر از زایمان
گفتههای خانمی که نماینده مجلس بود وکرونا گرفته بود را شنیدم که میگفت که در اتاق خواب خود تا صبح از شدت درد فقط گریه میکرد و اینکه چند بار زایمان طبیعی داشته است ولی این درد خیلی بیشتر از درد زایمان است. خوب بود که میتوانست میزان درد خود را به طور ملموس به خیلی از خانمهای دیگر انتقال بدهد ولی ما مردان نتوانستیم میزان درد را به دیگران انتقال دهیم! هر چند بنده خدا بعد از بهبودی اولیه به علت کرونا فوت کرد.
تواناییهای زنی که چند کار را با هم انجام می داد
دیگر میل به آب هم نداشتم،.10 روز هیچی نتوانستم بخورم ولی در کمال تعجب ۳ کیلو چاق شدم ولی همسرم ۳ کیلو کم کرد! ولی به من قول داد از این بعد دیگر نمیگویم کمتر بخور چون اضافه وزن من ربطی به غذا خوردن ندارد!! همسرم چند کار را با هم انجام میداد. ازمن پرستاری میکرد و هم زمان درگیر مسائل اداره بود و مسأله مهمتر اینکه جواب تلفنفامیل و آشنایان را لحظه به لحظه میداد. این قسمت آخر واقعاً کار طاقت فرسایی بود.
بعد از ۲۰ روز راحتتر نفس میکشیدم با زحمت دو ساعت میخوابیدم. حالا عوارض داروها شروع شده بود بعد از خواندن بروشورهای داروها متوجه شدیم همه عوارض مثل سرگیجه، تهوع، بیحالی، وزوز گوش، تاری دید با هم برای من اتفاق افتاد و به یکی هم نه نگفتهام!
از اینکه شب دوباره میآمد میترسیدم. بیخوابی شدید معضلی شده بود. نزدیک عید دوران قرنطینه من تمام شد ولی سنگینی گوش، وضعیت چشایی و تاری دید سرجایش باقی بود. حالا بعد از یک ماه میتوانستم بچهها را ببینم و با فاصله چند متری فامیل و دوستان را دم در خانه ملاقات میکردم.
عوارض اختلال در خواب، استرس و عدم تمرکز کافی روی مسألهای خاص هنوز در من باقی است.
در مطالعات انجام شده در دنیا نیز نتایج مشابه زیادی دیده میشود. تأثیر کرونا بر زندگی فردی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی جوامع و مخصوصاً تأثیرات روانی در افراد سالیان زیادی باقی خواهد ماند. هنوز مطالعات کافی انجام نگرفته است.
تغییر جهان بینی بعد از ابتلا به کرونا
جهان بینی آدمها بعد از مبتلا شدن به کرونا تغییر پیدا میکند نگاه به خداوند، اطرافیان، سبک زندگی تغییر میکند این مسأله رابطه مستقیمی با شدت و ضعف بیماری دارد. که چه اندازه مرگ را در نزدیکی خود ببینی.
از نعمتهای به ظاهر ساده خداوند چطور غافل بودیم. تمام ابهت انسان مغرور معاصر با یک ویروس به هم ریخته شد و هیمنه این خلیفة الله به زودی ترمیم نمیشود!
نمیدانم تأثیر کرونا در زندگی آینده انسانها چگونه میشود از تأثیر مثبت، مثل اینکه تمیزتر شدهایم و بهداشت را بیشتر رعایت میکنیم تا تأثیرات عجیب وغریب روی عادات زندگی روزمره مثل دست دادن به همدیگر، نمیدانیم به مشت همدیگر بزنیم، دست بدهیم یا مثل بودایها دو دست را به هم بچسبانیم یا آرنجها را به هم بزنیم! موقع سلام وعلیک فعلا به علت ندانستن نوع دست دادن انگار سنگ کاغذ قیچی بازی میکنیم!
کرونای مسئولین!
نکته عجیب و باور نکردنی برای من این است چرا کرونا در رفتار مسئولین کشور تغییری ایجاد نکرده است؟! چرا تغییر نگرش به مسائل جامعه، مسائل اطراف خود ندارند. کرونا بر مسئولین، بر روح وروان شأن، هیچ تأثیری نگذاشته است!
بر سیاسی کار کردنشان و شعار دادن الکیشان، بر رفتارهای پوپولیستیشان و به نوع ارتباطشان با مردم هیچ تأثیری نگذاشته است! ؟
به این فکر میکنم سویه دیگری غیر از این ۶ کرونا وجود دارد به نام کرونای مسئولین! که فقط تأثیر جسمی دارد و تأثیر روحی روانی روی افراد ندارد! نمیدانم میتوانم این کشف جدید خودم را ثبت کنم! میتوانم؟!
مدیران و کارکنان برتر شهرداری رشت با نظر مستقیم مردم انتخاب و معرفی می شوند
آنفلوانزا سختتر از کووید به سلامت مغز آسیب می رساند
کمبود آهن عاملی برای ابتلا به کووید طولانی
رشت و انزلی شهرهای رکورد دار اقامت میهمانان نوروزی
درس گرفتن از رویکرد رودباری ها در ماجرای آزادراه رشت-قزوین برای رودخانه های رشت با نگاهی طنز
دستگیری دندانپزشک قلابی در سراوان رشت