به سیاستمدارانی که در این سالها از وقتی که پا به عرصه سیاست گذاشتهاند نگاه کنید، چگونه برای کاراکتر خود برنامهریزی میکنند که در کدام مکان کدام حرف را بزنند و روز بعد با ۱۸۰ درجه تناقض در مکان دیگر با توجه به مخاطب دیالوگها را تغییر میدهند. میزانسن را عوض میکنند. ولی در شخصیتهای فیلمها و سریالها نویسنده به علت عدم توانایی یک نوع دیالوگ را بین همه شخصیتها تقسیم میکنند و در فیلم شاهد یک نوع حرف زدن بین تمام شخصیتها هستیم
با شخصیت های روبرو هستیم که غالبا سیاه و سفید و فاقد پیچیدگی های شخصیتی می باشند. این شخصیتها فاقد نگاه چند سویه و غالبا یک بعدی هستند. با وجودی که عوامل فیلم نظیر بازیگران، کارگردان، فیلمبردار، گریم وعوامل فنی، حرفه ای هستند، ولی داستان فیلمنامه جذابیت و کشش لازم را ندارد.
این مسئله در سریالهای تلویزیونی بیشتر به چشم می خورد. کشورهایی مثل کره، ترکیه و حتی کشورهای آمریکای جنوبی روی این مسئله کار کردند و با روشهای مختلف از آموزش فیلمنامهنویسان گرفته تا فیلمنامه نویسی گروهی توانستند فیلمها و سریالهای خود را به نحوی جذاب کنند که فیلمهایشان رادر تمام دنیا به فروش برسانند.
ولی انصافا قدرت بازیگران، یا کارگردانی آن ها در بسیاری از موارد در سطح پایین تری از فیلمهای ماست.
آدم های تک بعدی، سیاه و سفید و نداشتن پیچیدگیها ی لازم که در سریال های ما دیده می شود با دنیای واقعی ما فرق دارد.
قشری از مردم جامعه ما دارای پیچیدگیهای فراوان و چند لایه هستند و در روند زندگیشان نمیتوان لحظهای حرکت بعدی آنان را حدس زد! همیشه تعلیق در زندگی آنها وجود دارد.
به سیاستمدارانی که در این سال ها از وقتی که پا به عرصه سیاست گذاشته اند نگاه کنید، چگونه برای کاراکتر خود برنامه ریزی می کنند که در کدام مکان کدام حرف را بزنند و روز بعد با ۱۸۰ درجه تناقض در مکان دیگر با توجه به مخاطب دیالوگها را تغییر می دهند. میزانسن را عوض می کنند. ولی در شخصیت های فیلم ها و سریال ها نویسنده به علت عدم توانایی یک نوع دیالوگ را بین همه شخصیت ها تقسیم می کنند و در فیلم شاهد یک نوع حرف زدن بین تمام شخصیت ها هستیم. حرف زدن کارگر، شاعر، دکتر، کشاورز، پروفسور با هم فرقی ندارد.
پیچیدگی و چند لایه بودن سیاستمداران به تخصص و تحصیلات آنها هم ربطی ندارد پزشکی که شهردارمی شود، مهندس عمرانی که وزیر کشاورزی می شود. دبیری که نماینده مجلس میشود در همه شغل ها این عنصر پیچیدگی و چند لایه بودن با ورود به عرصه سیاست عجین می شود. از رفتگر گرفته تا پزشک از بازیگر گرفته تا ورزشکار از مهندس گرفته تا کشاورز.
انگار ذات سیاست درایران با چند لایه بودن و برنامهریزی پیچیده برای در قدرت ماندن گره خورده است.
اینکه چطور از نمایندگی به وزارت از وزارت به وکالت، ازعضو شورای شهر بودن به شهردار شدن، از شهردار بودن به فرماندار شدن برسی.
از اینکه چطور با انتخاب یکی از همکاران در شورا به عنوان شهردار، برنامه داشته باشی کلا چهار سال بعدی از دستش راحت شوی. از اینکه وارد شورای شهر می شوی و ریاست یک کمیسیون را به تو نمی دهند و بعد شهردار شوی. از اینکه رای ممتنع بدهی و تاثیر رای ممتنع تو از همه بالاتر باشد. حرفها و کلامت را طوری برنامه ریزی کنی، از عضو شورای شهر بودن به فرماندار بودن برسی . طوری فرماندار خوب بودن را نشان بدهی که بعد از داروغه بودن نماینده مجلس بشوی. جوری در زمان نمایندگی در مورد طرح های مهمی چون محدود شدن حیوانات خانگی مثل سگ و «پیچا»* و صیانت از اینترنت حرف بزنی که ما هنگ بکنیم که محدود بودن سگ و پیچا مهم است یا اینکه ساعت کشور یک ساعت به جلو برود. جوری عمل بکنی که ما هنگ بکنیم استاندار چطور مدیرانی را انتخاب می کند که همه گروهای سیاسی راضی باشند، گروهایی که خودشان موقع انتخابات 10 جور لیست متفاوت می دهند.
باید خاضعانه و خالصانه به قدرت این سیاستمداران ایمان بیاوریم باید به قدرت دیالوگ نویسی این ها، به قدرت طراحی میزانسن شان، به قدرت طراحی محیط و فضا، به قدرت هدایت افکار عمومی، به قدرت چانه زنی اینها برای بقا در قدرت، به قدرت ایجاد ارتباط مشروع این ها با مسئولین دیگر، ایمان بیاوریم و عاجزانه از اینها کمک بخواهیم که قدری از دانسته های خود را در قالب ورکشاپ به فیلمنامه نویسان انتقال دهند. یا در قالب مشاور فیلمنامه به آنها کمک کنند. یا با دیدن آموزش کوتاه مدت فیلمنامه نویسی و نمایشنامه نویسی به داد هنر هفتم برسند. چون صرفاً با دیدن یک دوره کوتاه مدت تکنیک نویسندگی چون از قدرت خلق شخصیتها ی پیچیده و چند لایه برخوردارند، از قدرت خلق تعلیق در فیلمنامه، از قدرت چگونگی رشد سریع شخصیت، از قدرت ایجاد ریتم تند در روند فیلمنامه برخوردارند، می توانند در کوتاهترین زمان ممکن به نویسندگان موفقی تبدیل شوند. تا ما از این به بعد شاهد فیلم هایی با ریتم تند ، جذاب باشیم واز دیدن کاراکترهای چند لایه لذت ببریم.
شاید بتوانیم در صادرات فیلم و سریال از بعضی از کشورها مثل هند، کره، ترکیه جلو بزنیم.
فقط می ماند این مسئله جزئی که باید کارگردانان روی این مسئله فکر کنند درزندگی واقعی تماشاگران یعنی بیشتر مردم عادی با این سیاستمداران همراهی نمیکنند. وهر سال از تعدادشان کاسته میشود. در آخرین انتخابات شهر رشت که حدود ۴۵۰ هزار نفر می توانستند رای دهند اعضای شورا با رای حدود ۸ الی ۱۲ هزار نفر یعنی میانگین ۲ درصد مردم شهری که می توانند رای بدهند وارد شورا شدند. در شهرستان رشت که حدود ۷۰۰ هزار نفر واجد رای دادن هستند نمایندگان ما با حدود ۳۵ الی ۵۱ هزار نفر یعنی میانگین ۶ درصد مردم توانستند نماینده مردم شهرستان رشت در مجلس شورای اسلامی شوند.
باید کارگردانها در ساخت فیلم، فیلمنامه ای که اینها نوشته اند، یا مشاور بودهاند کاری کنند تا مردم آن فیلم ها را دنبال کنند. فکر میکنم کارگردان های ما میتوانند این مشکل کوچک را حل کنند کاری که در مورد کاراکتر «سیا ساکتی» اتفاق افتاد.(مجموعه پویانماییهای تبلیغاتی راهنمایی و رانندگی) کاراکتربه ظاهر منفی را آنقدر قوی و شیرین نشان دادند که ضمن همراهی همه مردم با آن به شخصیتی جذاب تبدیل شده بود.چون زیادی جذاب شده بود. در داستان سیا ساکتی را به سربازی فرستادند تا توجیه کنند این شخصیت بعد از اتمام سربازی بچه مثبت شده است و برای همین جذاب است.
باید به فکر صادرات فیلم ها باشیم. هرچند باید به کشورهایی که می خواهیم فیلم ها را بفروشیم دقت زیادی بکنیم که مثل فلفل و هندوانه آنها را دوباره به ما پس ندهند. باید برای آنها جا بیندازیم، این فیلمها را فقط برای سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت نبینند. این فیلم ها آموزشی هم هستند. برای پرورش سیاستمداران نسل آینده از آن استفاده کنند تا این شخصیتها برای آنان الگوی موفقیت شوند شاید نسل آینده آنان را تربیت بکنیم. تا قدری ما به آنها تهاجم فرهنگی مثبت کرده باشیم.
*پیچا در زبان گیلکی به معنای گربه است
نظر شما: