محمدتقی پوراحمد جکتاجی

گیلان، فلسطینی دیگر!


۱۳۹۷/۱۰/۲۲ - ۰۰:۰۰ | کد خبر: ۵۶۷ چاپ
گیلان، فلسطینی دیگر!

کلانشهر/ محمدتقی پوراحمد جکتاجی: 

از قدیم گفته اند اگر می خواهی به آرامی جان کسی را بگیری ، کافی است آب را از او بگیری. چه آب نباشد، غذا هم نیست و آب و غذا که نباشد امنیت نیست و زندگی نیست.
مسأله خشکسالی، کم آبی، خشک شدن رودخانه ها و پایین آمدن سطح آب مخزن سدها گریبان بسیاری از استان های کشور به ویژه استانهای جنوبی و مرکزی را گرفته و موجب شده تا مردم این استان ها، به اضطرار سر مسأله آب رودرروی هم قرار گیرند و امنیت جامعه یعنی آن حلقه دوستی و مودت و پیوند مشترک و اتحاد ملی خدشه دار شود. از آن جایی که ظهور هر پدیده شوم و مخربی در کشور قرین سوءمدیریت ها و مدیریت سیاسی چند سویه ایذایی و بیهوده در کشور است، طبیعی است حل بحران آب با این تشتت سیاسی و رایج موجود میان حاکمان و دولتمردان راه به جایی نمی برد. کشاورزی و دامداری به شدت آسیب می بیند،غذا به سختی تهیه و فقر عمومی می شود و امنیت مختل میگردد و به زندگی اعتباری نیست.
در این گونه موارد حاد و حیاتی گاهی بر اثر دخالت های پنهان و آشکار بیگانه و دشمن خارجی و البته بیشتر، اعمال سیاست های نابخردانه در رفتار مسئولان دولتی، از مسأله قومیت ها در جهت رویارویی اقوام و تنش میان آن ها سوء استفاده می شود. اکنون این تنش تنگ تر و محدودتر شده و همه جامعه ایرانی را از هر قومیت دربرگرفته است. مسأله ریزتر و باریک تر و استانی شده و حتی به استان های همجوار ِخویش و هم تبار هم تسری پیدا کرده است. خصومت اصفهانی ها و یزدی ها سرمسأله زاینده رود تا آن جا پیش رفت که هفته پیش شنیدیم هیجده نماینده مردم اصفهان در مجلس یک جا استعفا داده اند! بالادست و پایین دست لرستان هم گرفتار تنش های آب است. ایلام و کهکیلویه و خوزستان هم وضع مشابه دارند. در جاهای دیگر هم چنین است.دریاچه ارومیه در میان دو آذربایجان شرقی و غربی در شرف امحاءکامل و تبدیل به شوره زار است. این اوضاع پریشان و نومیدکننده کم نبود که زمزمه انتقال آب دریای کاسپین به سمنان هم درگرفته است و موجب اعتراض مردم شمال کشور شده است. دور نیست در آینده نزدیک، در یک حرکت جمعی ، نمایندگان استان های شمالی هم بنا به خواست مردم منطقه متفق الرأی شوند و استعفا دهند. یعنی حتی آن جایی هم که به ظاهر کمی آب دارد و اندک طراوت و سبزینگی وجود دارد، و از آنِ همین مملکت است، ذهن بیمار مسئولان باز میل به تخریب و خشکاندن و ویرانی دارد. جنگل ها در حال نابودی، آبمندانها خشک و تالاب های میانکاله و انزلی در شرف نابودی هستند. این ها رخدادهای شومی است که برای رفع آن در موقع توانمندی اقتصادی و فراخ دستی دولت، چاره نشد و به عکس فکر و اندیشه بیشتر سوی جاهایی متوجه شد که سودی برای مردم و کشور نداشته است.

برخی از کارشناسان اعلام داشته اند با روند موجود، تا 50 سال آینده، جنوب و مرکز ایران به برهوتی از بیابان تبدیل می شود و جابجایی عظیمی در سطح جمعیتی در کشور بروز خواهد کرد. شروع این جابجایی و هجوم در چندسال گذشته در استان های شمالی نمود عینی یافته و از تابستان امسال – حداقل در گیلان – سرعت بیشتری به خود گرفته است. اگر این روند ادامه یابد، شمال که خود با خشکسالی عمومی و مشکل آب به طریقی دیگر خاصه انواع آلودگی مواجه است، با توجه به تراکم جمعیت بسیار بالای آن به سختی می تواند تنها 20 سال تاب مقاومت این سونامی مهاجرت را داشته باشد. در محافل درون استانی و اتاق های فکر حتی پیش بینی شده جمعیت استان به چند برابر افزایش پیدا کرده و تنها جمعیت شهر رشت نزدیک به 5 میلیون نفر برسد! در این صورت تمام منابع آب و خاک و جنگل آن تلاشی خواهد یافت و از این باریکۀ سبز شمال کشور دیگر چیزی برای گیلان و گیلانی و ایران و ایرانی نخواهد ماند.
فراموش نکنیم پیش از احداث سد سفیدرود و سد تاریک و کانال آب بر فومن و سد سنگر و کانال شرقی آن، گیلان علی رغم داشتن باران کافی و به ظاهر آب فراوان، روستاهایش به خاطر خشکسالی های مقطعی و کمبود آب فصلی اغلب محل درگیری و نزاع منجر به جرح و قتل با داس و «گرواز» بوده است. حتی در دهه هشتاد، صحنه هایی از آن دوران سیاه و تلخ و آن رفتار اجتماعی خشن در منطقه لشت نشا تکرار شد که هشداری جدی به مسئولان بود که البته هیچ کس و هیچ نهادی به خود نگرفت.

دستکاری در امر طبیعت بی آن که روی آن کارشناسی همه جانبه و علمی شود با توهم مهارت و خودکفایی که مبتلا به مدیران حکومتی و مملکتی ما است و فقدان تخصص لازم کار را به جایی رساند که کیفیت کار در زیر ساخت ها فدای کمیت و آمار گردید و در قالب شعار های سیاسی به اعداد و ارقام تکیه شد در حالی که عملاً ثروت های خرد و کلان کشور در امر آب و آب رسانی هدر رفت و نابود گردید. هنوز هم وقتی یک مقام بلند مرتبه دولتی یعنی رییس سازمان حفاظت محیط زیست کشور، صریحاً ایران را اولین قربانی تخریب جهانی محیط زیست اعلام می کند، روزنامه کیهان با خوشحالی از زبان رییس جمهور می نویسد و تیتر می زند: روحانی تغییرات اقلیمی جهانی را باد هوا کرد!

بحران آب ، بحران مهاجرت به دنبال دارد. طبیعی است موج اول مهاجرت توسط کسانی صورت می گیردکه دستشان به دهنشان می رسد و پول و پله ای زیر سر دارند که می توانند به راحتی زمین بخرند و ویلا بسازند و آسوده در آن زندگی کنند و تا حدی فرهنگ مدار هستند و حفظ ظاهر می کنند . بر این ها حرجی نیست. هم وطن هستند، حال نیازمند یا بی نیاز مهم نیست و قرار نیست جلوی این ها یا هر کسی که می تواند و می خواهد مهاجرت کند ودر جایی ظاهراً مطلوب تر و آرام تر سکونت کند و شهروند آن جا باشد، گرفته شود. اما موج های دوم و سوم جمعیت مهاجر که به اجبار برای زیستن ، مجبور به ترک زمین و دیار خود هستند، مطمئناً با سرگردانی، حاشیه نشینی ، فشار ، تعرض و ایجاد تنش در مقصد همراه خواهد بود . ضمن این که در مقصد مهاجرت هم ایجاد اخلال در امنیت می کنند و ترکیب قومی و فرهنگی را به هم می زنند. دولت و حکومت نباید در این مورد خنثی و منفعل عمل کند، خود را کنار بکشد و دست آن ها را برای مهاجرت باز بگذارد. این یک مسأله و معضل ملی و امنیتی است و باید برای آن حتماً و حتماً در محیط مبدأ چاره اندیشی اساسی شود. ترک محل زندگی مردم یک عقب نشینی و مهاجرت دسته جمعی آن ها به جای دیگر یک تهاجم و حمله است که هر دو از آن ضرر می بینند و دریغ که دولت مردان و حاکمان باعث و بانی این خسران باشند.
چندی پیش بنا بر مناسبتی برای تحقیق میدانی از گوشه ای از رخدادهای نهضت جنگل در معیت دوستانی عازم جنگل های فومنات شدم. به روستاها و مناطقی سر زدیم که در نهضت جنگل نامی درکرده اند. هم به سبب اتفاقات تاریخی که در آن جاها افتاده ، هم به علت این که زادگاه برخی از سران جنبش در همین روستاها بوده است از جمله ماکلوان ، آلیان، کیش دره، میان رز و ... به هر کجا که رفتیم و از هر جا رد شدیم پرده های فروش زمین بلند بود و ویلاهایی که این جا و آن جا ساخته شده بود . این ها همه نشانه فقر و استیصال و بیچارگی کشاورزان گیلانی است که برای ادامه حیات و زندگی ناچار به فروش زمین های آبا و اجدادی خود شده اند.

در میان رز خانه ای را که حیدرخان عمو اوغلی مبارز و آزادیخواه معروف دوران مشروطه مدتی آن جا زندانی بود و بعد در حین فرار کشته شد، دیدم. هر چند خانه در طول نود و اندی سال که از آن تاریخ می گذرد تغییر شکل داده اما سازه اصلی و شکل قدیمی آن هنوز به قوت خود باقی است. خانه های روستایی اطراف نیز اگر چه تا حد زیادی دچار تغییرات شده و با ذائقه روز و شهری همراه است و با مصالح جدید ساخته شده اند، ولی با طبیعت پیرامون خود تا حدودی سازگاراند. اما این چند نمونه، تنها بخش کوچکی از روستاست که در حاشیه قرار گرفته. آن چه در فضای طبیعت روستا اینک به چشم می آید سازه های جدید و بیگانه با معماری بومی و طبیعت پیرامون آن است که صاحبانشان نوکیسه های تازه آمده از استان های دیگر کشورند که نه فقط شتر را با بار، که شتر و بار را با کاروان می خورند! یعنی خانه روستاییان را با زمین هایش می خرند و تسطیح می کنند و ویلاهای بزرگی با معماری من درآوردی و بیگانه چینی و ژاپنی یا اروپایی می سازند. همین شیوه ساخت و ساز بعداً مورد تأسی و تقلید دیگران می شود و کم کم هویت معماری بومی را از منطقه سلب می کند. این در حالی است که سازمان های فرهنگی و مسئول به ویژه میراث فرهنگی و گردشگری صحبت از ثبت و ضبط یادگارهای تاریخی ، حفظ و مرمت و احیای آن ها برای تقویت صنعت گردشگری و لاف بوم گردی می زند.

در جایی گفته شد چند خانوار از یکی از شهرهای مرکزی و کویری آمده اند و هکتارها اراضی زارعان نیازمند را به بهای بسیار ارزان خریده اند، حتی با خود کارگران غیربومی و افغان آورده اند و دیوارهای مرتفع سنگ نما چیده بالا رفته اند و دور از چشم این و آن بیش از زمین خریداری شده و دور از نظارت ادارات مسئول ، یال تپه ها را تا ته دره تصرف کرده اند. کسانی که این ریسک های بزرگ مالی را در دل جنگل در ولایتی دور از شهر و دیار خود می کنند آدم های معمولی نیستند. بی شک آدم های یک شبه پولدارِ رانت خوار و متصل به حلقه های قدرت و حکومت هستند که به مدد ارتباطات سیاسی و رانتی موفق به خرید زمین های کلان و ساخت و ساز در آن شده اند. یا صاحبان مشاغلی هستند که ممکن است حتی در شهرهای خود مورد انزجار مردم و تحت پیگرد و تعقیب باشند ولی در این جا در دل طبیعت بکر شمال با خاطری آسوده و زندگی «لاکچری» خوش می گذرانند. در حالی که در کنارشان زارعان گیلانی که در فقر مطلق زندگی می کنند و برای نجات خود از این فقر مزمن و دامنگیر زمین موروثی خود را به ثمن بخس می فروشند، یکی یکی و خانه به خانه در مقابل این یورش ثروت ، عقب می نشینند و به حاشیه رانده می شوند و کسی نیست این فقر و مظلومیت را از آن ها بستاند. استانداری، فرمان داری های محل و نمایندگی بیت رهبری در استان نه فردا که از همین الان پاسخگوی این مسامحه و کم کاری هستند.

حضور و هجوم مستمر این گونه خریداران، تصادفی نیست آن ها به مدد نوعی دلالی مخرب و سازمان یافته و با آشنایی که با مسئولان محلی به هم می زنند در تبدیل زمین به ویلا چنان سریع عمل می کنند که قارچ های جنگلی هم به آن سرعت رشد نمی کنند. این هجوم و ورود هم وطنان مرفه الحال ناآشنا به اقلیم گیلان و شمال ، فقط خاص مناطق کوهستانی و جنگلی نیست. از دیرباز سواحل گیلان مطمح نظر آن ها بوده است. ویلاسازی در سواحل مازندران که از رژیم گذشته شروع شد به کلی ارتباط مردم بومی محل را با ساحل دریا قطع کرده است. در استان گلستان هم اتفاق مشابه افتاده است. در گیلان اگرچه درگذشته کمتر این گونه اراضی ساحلی تملک و تصرف شده است و تا حدی مقاومت مردمی وجود داشته اما اکنون بلع اراضی ساحلی با سرعت زایدالوصفی صورت می گیرد و تمام جلگه گیلان حتی مزارع برنج و چای را هم دربرگرفته است. همه جا زمین برای فروش گذاشته شده یا برای آن تبلیغ می شود. گاه ولع و حرص زمین خواری از یک طرف و فقر و نیاز زارعان گیلانی از سوی دیگر چنان به هم تنیده که خود روستاها به طور یک پارچه و شش دانگ خرید و فروش می شود و زارعان که خود صاحبان اصلی زمینند بدل به خوش نشین و عمله کار و سرایدار و باغبان این تازه واردان شده اند.

خرید و فروش اراضی گیلان مختص به زمین های کشاورزی نیست، حریم رودخانه ها، قلّه و یال کوه ها و تپه ها هم جزء اقلام خرید و فروش بنگاه های معاملاتی روستاها و شهرها قرار گرفته اند. مافیای زمین خواری مثل اختاپوس بر همه اراضی سبز شمال چنگ انداخته و هیچ مرجع قانونی به این چوب حراج سرزمینی نظارت ندارد. در همه جا زمین مرغوب و خوش منظر زیر نگاه هیز خریداران قرار دارد. «کچا» روستای جنگلی و کوهپایه ای نزدیک به رشت نمونه بارزی از زمین خواری بخشی از مقامات نظامی و وابسته به دولت و حکومت است. سرولات در شرق رودسر ، اسپیلی و دیلمان در ارتفاعات جنوب شرق و سوباتان در تالش و حیران در آستارا نمونه های بارز و آشکار شهرک سازی های بی در و پیکر در ارتفاعات جنگلی گیلان است.
دور نیست دو سه دهه که از این ماجرا بگذرد فرزندان این مالباختگان و از دست دادگان زمین تیرکمان و «سنگ انداز» بدست گیرند و پنجره این و آن ویلا را بشکنند و گیلان ، فلسطینی دیگر شود. یک بخش از داستان اشغال اراضی فلسطین توسط اسرائیل همین طور آغاز شد، هجوم ثروت در عین شیطنت بر فقر در عین جهالت. بحث آن چنان پیچیده و پر ملال و پرملاط است که باید صفحه ها به این مقوله اختصاص داد.
(خوانندگان می توانند در این مقوله وارد شوند، باب این مقوله و ادامه آن به روی مخاطبان گشوده است.)
سرمقاله شماره ۱۵۳ گیله وا

 

انتشار یادداشت در کلانشهر به معنای تایید محتوای آن نیست و جهت اطلاع رسانی به مخاطبان منتشر می‌شود.

نظر شما:

security code